| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

هفته چهارصد و چهل و سوم منتهی بود به پایان خرداد. اردیبهشت نرم و آرام گذشت. الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر.

آقاجان

بزرگترین قیام عالم را به بزرگترین سالک عالم خواهند سپرد.

بزرگترین سالک عالم آن کسی است که از عهده بزرگترین ریاضت عالم برآمده باشد.

انبوهی از انبیا به رنج و دشواری به بهای جان و خون به راه بندگی قدم گذاشتند. از دل اقیانوس تا قعر چاه. از ذبح اولاد تا در آتش افتادن. میان این سمفونی پرآوازه رنج و بلا، برترین بودن کار دشواری است. حال که قیام موعود برعهده برترین سالک هستی نهاده شده، آن برترین ریاضت و مراقبه چیست که او را چنین شایسته امر ثقیل قرار داده؟

آخ آقا ...

سکوت و ناپیدایی

این برترین ریاضتی است که سالک می‌تواند به جان بخرد. صبر بر شما افزون باد در این سلوک دشوار

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 23:18 | 

مولای من سلام

جمعه چهارصد و چهل و دوم – مقارن با بیست و چهارم اردیبهشت یکهزار و چهارصد - به آغاز شوال رسید. رمضانی سرآمد و لله الحمد که به ظاهر، شبیه بندگان زیستیم و در ادای ایشان نخوردیم و نیاشامیدیم. تقلا این است که لااقل شَبَهی از خوبان باشیم. هفته‌ای که گذشت در وفای به عهد با خویشتن بود و الهی شکر.

عمده روزها و شبها در کنج خیالم مرور می‌کردم این سلام به جنابتان را «السَّلَامُ عَلَى الْحَقِّ الْجَدِيدِ» و چنین عاید شد که انتظار، رسیدن به قابلیتی است که ظرف ِجان ِآدمی پذیرای ِحق جدید باشد. انسان بسط نیافته، تاب ِحق جدید ندارد. چنان پیچیده در فهم خود از هستی است که مختصر تغییری را بر نمی‌تابد. چنین انسانی نمی‌تواند قیام ِعلیه ِکهنه خویش را تاب آورد که به «حق جدید» رسد.

آقای ِجانم ...

مرا طاقت ِحق ِجدید مرحمت فرمایید اما به عافیت. مبادا و مبادا، راه تعالی را به مصیبت سپری کنیم

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 1:11 |