| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

۷۱۷

مولای من سلام ...

پیش از خواب، یاد می‌کنم از جد شهید و گاه از جناب قمر. وقت‌هایی این یاد همراه است با شنیدن نغمه‌ای و مرثیه‌ای؛ از جمله دیشب به همین قاعده گذشت و چشمانم را خواب برد.

خوابِ مرگ دیدم. ایستاده بودم بالای قبر! ساکت و بی‌تقلا دیگرانی که در کار تشییع بودند را تماشا می‌کردم. خاطرم معطر بود به یاد جد شهید. از صبح که چشم باز کردم تا همین حالا بهت آن خواب با من است. کاش آن‌گاه که وقت تعبیر این خواب رسید هم، خاطرم انباشته از او باشد. کاش، هزار هفته سلام را یک به یک برایم علیک بگویید در آن وقت که جز شما ندارم. من بر این خیال قمار کردم. قماری کهنه. فراسوی تمام برهان‌ها و استدلال‌ها. و به این قمار دلگرمم ... هفته هفتصد و هفدهم. بیست و یکم شهریور سال چهار

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۴ساعت 23:25 |