| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

پایان مرداد است و آغاز محرم.

جمعه نویسی متولد ِمحرم و ثمره محرم است. نیمه محرم بود آن جمعه نخستین و دو هفته دیگر، نهمین سال این سلوک آغاز خواهد شد. همین استمرار بلافصل بهترین گواه است که هرچه هست به عنایت است والا من لبریز آغازهای بی سرانجامم. حال چهارصد و چهارمین جمعه نویسی، تقدیم شما.

آقاجان

شهریورترین شهریور زندگی است اکنون. وقتی جمعه نویسی را آغاز کردم، سی و یک ساله بودم و حالا در سی و نه سالگی، مهیای میان سالی باید شد. سالها پیش یکبار از سودای کارمندی این مهلکه بطالت رسته بودم اما آنچنان که دانید، سوی زندگی به گونه‌ای گردید که مقدر شد چند صباحی مشقی را انجام دهم و حالا در پایان سومین سال از این مشق و آخرین روزهای آن هستم.

جناب راه

مشتاق رزقی هستم که از بی واسطه‌ترین طریق ممکن حاصل شود. این درآمد که من و بسیاری از امثال من گرفتارش هستیم محل ایراد است. عدد ثابت در برابر کار متغیر. پیش فروش عمر در برابر ارزش مبهم. یکی از طرفین مغبون است. یا مستخدمی که کمتر از کار خود مزد دریافت داشته و یا کارفرمایی که کمتر از عایدی خود مزد پرداخت کرده. اگرچه میدانید که میل به مزد ثابت از بی ثباتی بلاد است؛ اما، اما، اما ... از توکل لکه‌دار هم نباید گذشت.

سیدی

من این امر تکوینی به خلوت نشینی را جنگ نمیدانم که بخواهم شکستش دهم. بلکه مشقی است که در انجام آن اصرار دارم. مدد فرمایید که این هفته ها به صلح سپری شود که از پایان پرنزاع بیزارم. مصیبتی است این نابلدی ما در پایان با لبخند. نوشته ام که دیگر از پایان تابستان همراه‌تان نیستم اما راه بی عنایت شما هموار نخواهد شد.

حضرت ِامان

ما را از سفره محرم تهی دست بدرقه نفرمایید. فصل ِمحرم میوه‌ای دارد که دیگر هیچ کجا نمی‌شود یافت. می‌رود تا سال بعد که خدا داند مجال دنیا برای ما مقدر باشد یا نه. در همین درگاه ورود، دست ِطلب به سوی شما افراشته‌ام. اگرچه این ماه، ماه ِاشک بر جد شهید، حسین بن علی است اما کاش چنین رقم خورد که ما لبخندی بر لبان ایشان بنشانیم. به مددتان ...

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سی و یکم مرداد ۱۳۹۹ساعت 23:20 | 

مولای من سلام

بیست و چهارمین روز از مرداد نود و نه مقارن با جمعه چهارصد و سوم است. این هفته قلمم روان بود، خوب نوشتم به لطف خدا اما همچنان مشغله‌های معاشی مانع توجه و تمرکز است. نمیدانم چاره چیست آقاجان و به ستوه آمدم. یک سمت وضعیت ویران ِایران و اقتصاد نا امن و مدیریت تا بیخ نابلد رجل بلاد مانع است از آنکه تصمیم قاطعی بتوانم بگیرم و دیگر سو، کار زیاد است و عمر کوتاه و میترسم به افسوس ختم شود این بطالت ِبه ظاهر کار!

یکشنبه‌ای که گذشت، اعلام کردم که دیگر قصد همراهی و همکاری ندارم، حالا که تقدیر به خانه مانی حکم کرده چرا سر جنگ داشته باشم. این حیله دورکاری هم شده است بهانه که ما را در خانه خودمان هم گروگان بگیرند. اندکی پس انداز دارم و در طول ایام هم امیدوارم به لطف رزّاق خرده کارهایی از دستم برآید. نمی شود هم زمان به شمال و جنوب دوید. نمی شود رو به چپ راست، توامان برگرداند. نمی شود هم تنور مال خواهی را گرم نگاه دات و هم آمال کمال خواهی را پیش برد. اگر بنا به گذشتن از یکی به نفع دیگری باشد، کمال را خواهنم

یا صراط

چند روز قبل در جایی شنیدم که میگفتند حافظ پیر راهی داشته که عمدتا نامش را پنهان کرده و تنها در غزلی اشاره داشته که آن خضر طریقت، مولای ِنجف است. این را که شنیدم گویی خنکایی در قلبم آمد که تسلای حرارتها و رنج‌ها بود. حق داشته است حافظ؛ مگر می‌شود کسی نمک ِعلی در جانش باشد و غیر او برایش طعم بگیرد؟ در محضر خورشید، تمنای شمع بی حاصل است. شاگردی هم به حوالت شما عالی جنابان رواست. بفرمایید اینجا زانوی تلمذ بزن، چشم. بفرمایید بگذر، چشم. چه بسا خوش باشد این بیت که

هرچه در این راه نشانت دهند | گر نستانی به از آنت دهند

جناب وفا

خانه‌زاد شما بودن، لطف ابدی است. مگر نه اینکه هنوز هم جناب قنبر، غلامانه در خدمت مولا علی است. با قامتی تکیده و کشیده، رخی استخوانی، دلی روشن به خلاف ِصورتی آفتاب سوخته، در رکاب آقای خود است. خضر آنی است که ابدی باشد. استاد آنی است که به دنیا تمام نشود. امان آنی است که متصل به بی‌کران باشد. ما را از آنچه حافظ چشیده بنوشانید آقاجان

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۹ساعت 0:34 |