| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

334

جان ِدلم ... سلام

این تعبیر را با خودم مزه مزه کردم و بعد تقدیمتان شد. دلم را شما جانید و بی شما لاشه تپنده‌ای است که توفیری با قلب حیوان ندارد. این جمعه که پایان فروردین نود و هشت است، دو قدم مانده به روز میلاد شما و مبارکمان باشد زاده شدن چون شمایی

آقای ِمن

چه بسا بسیاری سلوک را تا شما بخواهند، اما ما سلوک را با شما و تا خدا می‌خواهیم. برخی مربی میخواهند برای رسیدن به شما و ما شما را تمنا داریم که مربی باشید برای رسیدن به حقایق عالم. این چنین جاه طلبی و زیاده خواهی مرا چه چیزی تسکین خواهد داد الا لطف و اغماض شما. و الا «سلطان کجا عیش نهان، با رند بازاری کند»

حضرتِ صاحب

ذات ِانتظار، اضطرار است. آنکس که با نبودنتان مانوس است، آنکس که بی شما روزگارش می‌گذرد. آنکس که باشید یا نباشید، چیزی به داشته‌هایش اضافه نمی‌شود، از انتظار اگر بگوید، محض لفظ است. منتظر را از بی‌تابی‌اش باید شناخت. اگرچه خود اضطرار نیز مراتب متعددی دارد اما تصوری از انتظار بدون اضطرار ندارم.

مولای جان

چه خونی کردیم به دل اهل ولا. چقدر جوشیده اند برای امثال ما که برخیزید، راهی شوید، کاری کنید که فرصت کوتاه است، باری بردارید که قحطی در پیش است، توشه بگیرید که سفر بلند است، تدبیری اندیشید که ابد در پیش است، اما افسوس و افسوس ... سر به آخورها برده‌ایم! در هیاهوی کثرات غرق شده ایم

جناب ِپدر

جمعه سیصد و سی و چهارم را به یاد مرگ تمام میکنم. به راستی که مرگ، مصداق رحمت واسعه الهی است. چه می‌کشیدیم و چه بر سرمان می‌آمد اگر توقف در اکنون و زیستن در این محنت‌سرا ابدی بود؟ مرگ، اسم ِمستعار تدریج‌های زندگی است. در واقع مرگ، مرز میان فصول مختلف زیستن است و اگر مرگ نبود، کدام دانه ای از دل خاک سر بر می‌آورد؟ کدام جوجه‌ای حصار تخم را می‌شکست؟

گردنه سخت این مسیر آنجاست که می‌دانیم اهل خدا، برمرگ مسلطتند. در واقع آنها مرگ را تسخیر کرده‌اند و نه مرگ ایشان را و عجب صراط پر دردی است این تسلط بر مرگ. ادراکی از این مقام ندارم اما در نظرم این است که اهل انقطاع، مرگ را مغلوب کرده‌اند. آنقدر از هرچه داشته‌اند دل بریده اند که وقتی مرگ برای بریدن می‌رسد دیگر چیزی برای دل کندن باقی نیست. اینان هستند که مرگ غافلگیرشان نمی‌کند بلکه مرگ را احضار می‌کنند و مانند ایشان بودن نمی‌شود مگر به جان کندن. تمنای مدد داریم، که راه را بنمایید و صبر عبور را مرحمت فرمایید که ان الله مع الصابرین

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۸ساعت 0:7 | 

333

مولای من سلام ...

دستان ِتمنای ما به سوی خلق گشوده است. رزق را می‌پنداریم که صاحب کار میدهد، نان هم از مشتری می‌رسد، مرهم دل درمانده هم از فلان شنوا، رتق و فتق نیازهای روزمره هم از دکان دار و رفیق و همسر. درد که می‌رسد آلام خود را به دردودل تسکین میدهیم، ناامیدی که می رسد، امیدمان به فلانی و بهمانی است. بارها و بارها به این و آن می‌گوییم اگر تو نبودی چه می‌کردیم؟ این را از تو دارم، آن را از تو دارم و...

آقاجانم

میدانم که خداوند ما عوام را به مسامحه و اغماض می‌نگرد، از باب رحمت و نه عدالت و دقت. والا ما کجا و توحید کجا؟

اگر باور کنیم، تمنای تایید از این و آن خلاف ایاک نستعین است

اگر باور کنیم، انتظار جبران از این و ان، خلاف ایاک نستعین است.

اگر باور کنیم، دل بستن به همدردی و همراهی و فلان و بهان، خلاف ایاک نستعین است.

اگر باور کنیم، اتکا به تمجید و تشویق همگان، خلاف ایاک نستعین است.

اگر باور کنیم، جلب ترحم و مهرطلبی از دوست و آشنا، خلاف ایاک نستعین است.

اگر باور کنیم، مکر و حیله و حتی احقاق حقوق خود از راه باطل، خلاف ایاک نستعین است.

اگر باور کنیم تمام آنچه از همگان سر می‌زند، دست اوست که از آستین این و آن بیرون آمده

آنگاه است که به خدمت یک سلطان در خواهیم آمد، کسب رضایت یک نفر معیارمان خواهد بود و خود را به یک محور تطبیق خواهیم داد و آنگاه است که از بند این و آن رها خواهیم بود و این حقیقت حریت است.

حضرت صاحب

حال که میدانیم، حریت مقصدی است که جاده آن «ایاک نستعین» است، ما را به مقام «میتوانیم» نائل فرمایید. آنگونه که ایاک نعبد و ایاک نستعین را نه به لفظ در نمازی از سر عادت، بلکه به همت از زندگی با قصد بچشیم و تجربه کنیم. رزق بفرمایید از سبوی ایاک نستعین، شرب مدامی روزی ما شود که مانند پاندول ساعت میان امیال این و آن، تاب نخوریم

جناب ِجان

جمعه سیصد و سی و سوم مقارن با بیست و سوم فروردین نود و هشت به زیارت سیدالکریم گذشت. بعد از سالها قصور و دوری، فرصت زیارت و عرض ادب فراهم شد. امروز بنا بود که جمعه‌ای تلخ باشد که به عنایت شما در امانیم. امان ما را دوام عنایت فرمایید

 

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۸ساعت 23:17 |