مولای من سلام ...
به لطف و نگاه شما، امروز که مقارن بود با جمعه، بیست و نهم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج و دویست و بیست و یکمین جمعه از مراقبه های جمعهنویسی؛ با جمعی همدرس بودم و خدمتشان عرض میکردم، با کثرت نقشه خوانی سفر حاصل نمیشود. اگر چه هرمسافری باید نقشه خوانده باشد اما عمری نقشه خوانی به اندازه یک قدم برداشتن، ثمر ندارد. چگونه است که همه ما خندهمان میگیرد اگر بشنویم که به گرسنه ای توصیه شده است برای سیر شدن چهارده مرتبه دستور طبخ قرمه سبزی را بخواند! اما همین «ما»، می پنداریم از روخوانی بی عمل می شود به حاجت روایی رسید.
حضرت جان
خامتر که بودم در بعضی از کتب میخواندم که فلان عزیز، چهل شب فلان آیه مشغول بود و در نهایت خدمتتان مشرف شد. بعد هم این آیه و این نسخه در دست همگان میچرخید که هرکس چهل شب چنین کند، پس چنان می شود. آهسته آهسته فهمم به این رسید که اولا نسخه فلان عزیز، نسخه «هرکس» نیست. چه بسا او همه اسباب را جمع دارد و همین کم مانده؛ پس قرار نیست آن کس که هیچ ندارد با همین جمله به جایی برسد. ثانیا نمی شود همه زندگی را مغایر با کتاب آسمانی چید و به آیه ای از آن معجزه طلبید. نفسی که مانوس و محشور با آیه نباشد، از آن بهره نمی برد. مانند فقیری که بی کاسه در صف انعام ایستاده.
حضرت سالار
میدانم که دروغ میگوید کسی که خود را در انتظار شما می پندارد و از غیبت خود می نالد اما از کنار قرآن بی اعتنا میگذرد. مشکل اینجاست که ما در روخوانی متوقیم. کدام عاشقی است که بتواند دل ببرد از پنجره ای که رو به خانه معشوق باز میشود؟ حضرت خوب، اگر لایق کشف معانی عالی و لذایذ قدسی نیستم لااقل به من بچشان آن حظی که عشاق خاکی از گشودن پنجره به خانه هم می برند را در گشودن کتاب ِ خدا به سوی شما که مرد ِ خدایید