| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

همان روز اول که قلم به لقاء دوات می رسد و مصاف خط کرسی و دستخط مبتدی آغاز می گردد این جمله را استاد به شاگرد سرمشق میدهد تا کاغذها سیاه کند بلکه سرانجام بشود آنکه باید بشود: «ادب آداب دارد»

حضرت آقاجان

ما در ادب خدمت شما تعلیم آداب ندیده ایم. دوستتان داریم، عقیده مان به سوی شماست، قاعده زندگی مان قایم به قیومیت شماست. اما چون سرمشق «آداب ِ ادب» را نگرفته ایم، خط باطن مان هرز رفته است. بی آنکه بخواهیم ساحت محترم حضرتعالی را خطاب جسارتی کنیم، جسارتهاست که روز و شبمان را پر کرده.

همین هفته پیش رفتند و آمدند گفتد «تاجگذاری آقا». آقا کدام تاج؟ کدام تخت؟ کدام سلطنت؟ جماعتی که تاریخ خود را در لوای سلطنت ها گذرانده، تقدیس و تکریمش هم به این سمت میل می کند. کدام امام آغاز امامت خود را جشن گرفته است. جشن برای چه؟ مگر بر دوش گرفتن بار عظیم ولایت، پایکوبی دارد؟ آنهم ولایتی اینچین غریب و بی نشان در اعماق سالها غیبت و خلوت و تنهایی؟ کدام پیامبری جشن پیروزی در افتتاح رسالت گرفته است؟ به گواهی قرآن هرکه این بار بر دوشش رسیده تقاضای «شرح صدر» کرده و در مشقت ها به خدای خویش پناهنده شده است.

نسبت دادن عباراتی که تناسب با شان شما ندارد؛ یک جلوهء ترک ادب است. سوی دیگر ماجرا نسبت دادن اوصاف اختصاصی شما به غیر است. تردید نیست که آسمان و زمین، آیات خداوند برای اهل یقین است. اما آنگاه که پای صفت تفضیلی به میان می آید، یعنی «برترین»؛ پس آنگاه مصداق منحصر به شماست. آیت الله، همگانند. اما آیت الله العظمی صفتی است که شانه به شانه اسم خاص ایستاده. در تفضیل ما یک مصداق داریم. یک نفر برترین است و نه اینکه یک جماعت برترین. اهل ولایت و اولیا بسیارند و ولایت ذومراتب است لیک مقام عظمی ولایت یک مصداق دارد و آن شمایید و...

آقاجان، کاش ترک ادب اثر وضعی نداشت. در تکریم و ادب به دیگران جای گلایه نیست. درد آنجاست که آهسته آهسته خو میکنیم به اینکه نیستید. جای خالی نامهایتان که نام بنشیند، «غیبت» در ذهن ما، رنگ دار تر از آن می شود که هست. غایب ماییم... غایب از معرفت... حضور ما کاش دور نباشد آقاجان!
لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه ششم بهمن ۱۳۹۱ساعت 0:18