مولای من سلام ...
آقا ... آقا ... آهای آقا ...
فرض کن، خویش نه ... ناتنی
فرض کن، مسلم نه ... کافر
فرض کن، بسط نشسته نه؛ رهگذر
اصلاً چرا فرض که حمل بر صدق نیز همین است
رهگذری بدایمان و پلشت،
نه طلب پول و جاه و مقام دارد
نه طلب ثروت و شهرت و کسوت دارد
نه طلب خرق عادت و کشف و شهود دارد
آقا ... مولا ... مومن ... منصف! راه نشان بده ... راه!
خسته ام ... تو شاهدی بر آنچه کسی شاهد نیست خستهام ... خسته!
آقای من ...
راه نشان بده
آن آدمخوبها که از گزند و زخم زبان و آزار در امانند چطور زندگی کردند؟ اصلاً آدم باید چطور زندگی کند که خواب امن و آغوش گرم و شبِ آرام برایش روا باشد؟ اگر طلب راهنمایی هم از جنابتان زیادهخواهی است، بفرمایید چه باید خواست که موافق شان عالی باشد؟
جمعه ششصد و هفتاد و یک سرآمد. اینها که عدد نیست؛ عمر است ... نه؟ جمعه، نوزدهم مرداد سال سه نیز رسید.