| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

تیرماه تمام شد و جمعه پانصد و بیست و چهارم با آن. چند روزی مانده است تا محرم که ماه میلاد جمعه نویسی است. از آن جمعه میانه ماه که ماه در آسمان می‌درخشید و وحشت، خواب شب‌ها را بر من حرام کرده بود. چقدر خامی ِمن وسیع است که پس از اینهمه سال، هنوز بوی پختگی از جانم به مشام نمی‌رسد. ساده‌ترین برهان من برای امتداد زندگی پس از مرگ این است که «راه» باقی است و باید باشد مجال پیمودن والا سفر عبث است.

آقای من

چنان که من می‌فهمم، از آیین شما به میوه نارسی اکتفا کرده‌اند اما من صالح بر بیان فهم خود نیستم. کار همگانی نیست، ارشاد و انذار خلق. اگر چنین بود که دیگر اینهمه مشقت برای برگزیدگان معنا نداشت. حرف گنده‌تر از دهان من است مادامی که حاکم ِسرزمین ِوجود خویش نیستم، ناصح ِخلایق باشم اما اگر آنچه من یافته‌ام بهره‌ای از حق داشته باشد، بی‌راه نیست که دلم می‌سوزد بر این قفل تقدس که بر در ِخانه‌ای تهی زده‌اند

جان و دل

عالی‌ترین اراده‌ها تقسیم بر «عمل‌های پراکنده» می‌شود مساوی با هیچ. به شما پناه می‌آورم از شر پراکندگی.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سی و یکم تیر ۱۴۰۱ساعت 23:23 |