| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

پانصد و چهاردهمین جمعه مقارن با بیست و سوم اردیبهشت سال یک

مردمان سرزمینی که من در آن زاده شده‌ام سخت در تنگنای معیشتند. گرچه همین جمله سرزمین محل تولد خودش آویخته به اعتباریات است و یحتمل در ساحت جنابتان تمام زمین یک سرزمین است. اما به همان قاعده تعلق بر شعب و قبائل من زاده قبیله‌ای هستم که این روزها سخت در محنت هستند. نمی‌توانم بگویم این محنت چیزی کمتر از استحقاق ایشان است. مردمانی که ظلم تا به خانه خودشان نرسد صدای آخ از ایشان شنیده نمی‌شود و از همسایه بی‌خبرند و بر ستم ساکت، چه انتظاری از فلک دارند؟ خفته را چه چیز جز جیغ جرس نیاز است.

حضرت صراط

ما مردمانی هستیم که سخت غره‌ایم در برحق بودن خویش. نخوت تمدنی بلند و بالا از یک سو و داعیه برگزیدگان جنابتان بودن از سوی دیگر. فریفته این دغل که یک زمین بر غفلت می‌گردد و یک لکه در این پهنه مائیم که سراپا حقیم. ما خودمان را جنابتان منتسب می‌دانیم آنچنان که قوم موسی خود را بر حق می‌دانستند و کتاب وحی مذمت می‌کرد که شما می‌پندارید فقط خودتان اهل بهشت هستید؟

اما غایت رنج باید بیداری باشد. سرانجام درد باید زایش باشد. ما باید چیزی را بفهمیم که صراط آن فهم این دشواری‌هاست. می‌شود خود را قربانیان دنیای امروز بدانیم و مرثیه سرای مظلومیت خویش باشیم. می‌شود که مسئولانه با سرانجام خویش روبرو شویم و اراده بازنگری کنیم. کدام به مکتب جنابتان نزدیکتر است؟ تعصب بر بود و یا وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؟

یا امان

شیطان با هر طایفه به زبان خودشان صحبت می‌کند. با اهل دین به آیات قرآن بر اهل مناسک با احکام، با اهل علم با گزاره‌های خوش ریخت علمی، با ادیب و شاعر، موزون و به آهنگ. در وسعت من نیست که محک باشم بر سره و ناسره مگر به لطفتان. دستم به دامانت

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت 23:25 |