| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

502

مولای من سلام

آگاهی آب و انسان طالب کاسه نیست که کسی بیاید و آب را در کاسه بریز و بگوید حالا دیگر تهی نیست و لبریز شد. کمترین غلط این مثال آن است که آگاهی را یک چیز و آگاه را چیز دیگری تعبییر می‌کند. حالا آنکه آگاهی مستقلاً نام نیست بلکه صفت ِنامی است که خبر از حرکت و دگرگونی انسان می‌دهد. در واقع آن کس که نمی‌داند کسی است و آن کس که می‌داند خود به دیگرکس تبدیل شده است.

آقاجانم

چنان که من می‌فهم آنکه فرموده  هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ غرض فقط مقایسه دو شخص نیست بلکه یک شخص با خود نیز می‌تواند مقایسه شود. آن «من» که می‌فهمد با آن «من» که نمی‌فهمد برابر نیست. در صیرورت «من» زمانی می‌رسد که این «من» در افق «تو» قرار خواهد گرفت و آن روز می‌شود «وصل». چنانچه تماشای قله از دامنه ممکن نیست و به هزار عجز و لابه هم قله را نمی‌شود از دامنه دید. تماشا، روزی رسیدگان است.

حضرت امان

این مقدمات را گفتم که عرض بدارم میدانم فراغ حاصل دامنه‌نشینی من است. اما صاعد شمایید. کار اگر موکول به پای پر آبله من باشد، رسیدن دور تر از عمر کوتاه است اما آیا در این طریق، «بال» نداریم؟ من اگر در میان دوست داران شما، کال و وبالم، جای عجب نیست که من بی‌بالم و مهمتر آنکه اگر از رحمت شما بالی چکه کند، بازهم جای عجب نیست که از مهربان، بخشایش و هبه بعید نیست.

جمعه آخر بهمن مقارن با پانصد و دومین هفته از طی مسیر، کلامم را به این مسئلت ختم میکنم که جانا ... بر این وبال، بال مرحمت کنید به عافیت

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۰ساعت 22:43 |