مولای من سلام ...
شب
تنهایی
تنهایی ِمدید
تنهایی ِمدید ِتلخ
بسترهای بیآغوش
مستمند کودکانهترین لبخند
صدای ِجیرجیر هولناک باورها
زیر بار پرسشهای ثقیل و انتظارهای بیفرجام
تردیدهای نزدیک و یقینهای دور ... یقینهای موکول به گور
آغوش گشوده به دوزخ سرکوب از بیم دوزخ محتمل و حالا مهر تمام
جمعه چهارصد و شصت و پنجم نیز جایتان خالی بود چه بسا خالیتر از قبل
لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در جمعه سی ام مهر ۱۴۰۰ساعت 23:57
|