مولای من سلام ...
این اشتباه گرفتن وادی است، اگر تبریک بگوییم آغاز امامت را
این ساده گرفتن تکلیف است، اگر تسلیت بگوییم مصیبت شهادت پدر را
رسم ارادت این است که ما تسلی باشیم بر انزوای مدید و رسالت والای شما. تبریک اگر باشد، بر ما مبارک است که مجال زیستن در نوبت ِجنابتان را داریم. نوبت غیب. نوبت ندیدن. نوبت چشم بسته بودن. اگر در برابر چشم بودید که عرض ارادت حاصل آگاهی بود. من خوشم با این طغیان در برابر آگاهی. خوشم با اینکه تمام معقولات و براهین را بقچه میکنم و بی همه اینها میگویمتان آقاجان ... بر سر آن عهد که بودم هستیم. دلخوشم به این قلاب که در سوی ناپیدا اقیانوس انداختهام. دلخوشم به اینکه میدانم، اکتفا به آگاهی ندارم بلکه مشتاق آن چیزم که فرای آگاهی است
حضرت جان
جمعه چهارصد و شصت و چهارم مقارن با بیست و سوم مهرماه سال صفر است. هفته دشواری بود. کمتر کسی است که دشنه بی کفایتی مدعیان، خراش به معاشش نینداخته باشد. دلم خون است برای مردمان این دیار. من که از کف درد فاصله دارم بینصیب نیستم. افسوس که راه فوری نیست. ما به عقوبت فهم کم خود دچاریم و ارتقاء فهم گاه نسلها زمان میبرد. جایتان خالی است ... جای آن دین که چون آید همه گویند این دین جدیدی است، خالی است