| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

اولین جمعه از سال دهم. جمعه چهارصد و پنجاه و هفتم. مقارن با پنجم شهریور سال صفر و هجدهم محرم. گرچه این دهمین سال به شمارش قمری است و تولد شمسی جمعه نویسی آذر است. اما آن خواب به نیمه محرم بر میگردد و بر این اساس تولدش را هم به سال قمری می‌شمارم.

آقای من

وصل یک بحث است. مسیر عاشقی اما مستقلا بحث دیگری. عاقبت چه خواهد شد را عاقبت خواهیم فهمید. اصلاً شور راه به آن است که نمیدانیم چه خواهد شد. آن جوان سی ساله که قلم زدن را آغاز کرد و قدم زدن را بسم الله گفت به خیال خامش این بود که چند قدمی بیشتر نمانده و حالا کار به دهه رسیده و خام، همچنان خام است. اما خود سیر عاشقی، سِیر لذیذی است.

این هفته با خودم محاسبه میکردم که چقدر گرفتار ظن مانده‌ام. انگار قبل آنکه امان بدهم تا چیزها خودشان را بر من نمایان کنند، ظن است که تور می اندازد و شکارم میکند. بعد وقایع و رخدادها و گفته‌ها و نگفته‌ها را به سوی ِظن ِخودم جلب می‌کنم. اینطور می‌شود که جای شنیدن سخن هستی، یکسره فریاد و هیاهو‌ام. میخواهم مخاطب هستی باشم. مخاطب ِهستی کسی است که سکوت را در جان خود مستقر کرده. مدد فرمایید و جایت خالی است

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه پنجم شهریور ۱۴۰۰ساعت 23:37 |