مولای من سلام
نخستین جمعه از سال صفر مقارن با ششم فروردین سال یکهزار و چهارصد. چند روزی به نیمه شعبان باقی است و این سالی است که دو نیمه شعبان دارد و گویی شعبان در این سال کامل تر از همیشه خواهد بود. اجازه هست همه اینها را نشانه بگیریم؟ بعد از اقبال همین امسال است که باید شمع چهل سالگی را فوت کنم. به تهی دستانه ترین وجه ممکن رهسپار سن بعثت شدیم و هیچ در بساط نمانده الا تمنای مدید. به معنای حقیقی، ریش سپید کردیم در این تمنا.
امروز در مطالعه سحری، از مقام خاتم الاولیا می خواندم. گرچه فهم به حقیقت محتوا نمی رسد اما انگار سطرها نور دارد. من که مبتلایم به خواندن از شرق و غرب و ملحد و مومن، در طعم کلمات درک دارم از اینکه برخی نوشتهها همچون سیاهچاله گرچه عمق دارد اما نور ندارد. اما در مقابل برخی متون چنان نرم و سبک و لطیف است که می شود چون بستر حریر در آغوش آنها خوابید
حضرت جان
پیشتر به تجربه و اکنون به نظر و استدلال دریافته ام که راهی جز تجربه نیست. میزان ایمان هرکس به قدر تجربه اوست. ایمان به خوانش متن نیست بلکه بر کنش قلبی است. آقاجان طلب به سال و ماه و روز و موعد رند و سرراست و فلان و بهمان نیست. اما دستی از جبین برآرید ... وحشت تاریکی را درمان فرمایید