| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

جمعه دویست و هشتاد و چهارم، مورخ چهاردهم اردیبهشت یکهزار و سیصد و نود و هفت در حالی رسید که دو روزی از میلاد جنابتان گذشته است و ما هیچ ... ما تهی ... ما ناتمام! دلم میخواهد از همه شهر پنهان کنم که سالهاست این سطور از قلم من می‌چکد. میدانم که چون لکه ننگ بر دامن شما دیده خواهم شد و حق دارد هرکه بداند و بپرسد تو با این انباشت از پراکندگی، بی‌سامانی و نااهلی چه کردی که سالها گفتی سلام و سالها نوشتی «مدد» و آخر اینچنین شدی؟ دوست داشتنت اگر لاف نبوده است، کو حرکت؟ کو برکت؟

آقاجان

تو میدانی اگر هیچ کس نداند که نیتی در این دق الباب هفتگی نیست، الا حب ... اما حب وقتی از عمل تهی است چه جای مباهات دارد؟ اصلا مگر حب حقیقی می تواند بی عمل باشد. حب ما را به قدر حبه‌ای بپذیر و به بیش از این ما را یاری فرما.

جان ِمن

خواهد آمد آن روز که تو آیی و تمام حقیقت در برابر چشمان خلایق قد برکشد و اهل حق بر شما قامت بندند. خواهد آمد آن روزی که دکان مدعی کساد شود و اهل ِشما با دل ِشاد مباهات کنند که «دیدید ... حق را دیدید؟». و ما چه مهلکه‌ها در پیش داریم از باطلِ حق‌نما.

حضرت تنها

هیچ گاه در هیچ نزاعی، طرفین یک نزاع نمی توانند حق مطلق باشند. چرا که مطلق حق با مطلق حق نزاع ندارد. اما سایر نسبتها ممکن است، یعنی حق در برابر باطل و باطل در برابر باطل. آنجا که حق در برابر باطل به نزاع برخیزد نیز تکلیف روشن است. اما وای از جنگ باطل علیه باطل. وای از جهادی که در هر سوی میدان که باشی از خاسرین هستی. وای از آینده‌ای که جهل برای ما رغم خواهد زد. ادرکنی و لاتهلکنی

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 23:32 |