| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

جمعه دویست و هشتاد و دوم، واپسین جمعه از فرودین بود و نه تنها در دروازه اردیبهشت مینویسم بلکه در دروازه بهشت ایستاده‌ام. امروز میلاد آقا و سید ِشاهدان و شهیدان است و تمام معجزه‌های زندگانی در سایه نظر آن مولا محقق شدنی است. دوستدارم جایی در ابتدای دفتر «سرآغاز نویسی‌ام» بنویسم امروز یک آغاز است.

حضرت جان

شرح نانوشته ماجرا را در سینه نگه میدارم نه از سر بخل بلکه از سر عجز. چشیدن را فقط میشود چشید. احساس را فقط میشود حس کرد. چه کسی میتواند ترش، شور، داغ، نرم و زبر را آنگونه تعریف کند که با شنیدنش تمام معنا به ذهن مخاطب منتقل شود؟ هیچکس

آقای من

حالم نظیر علیلی است که توانسته دقایقی از روی صندلی چرخدار برخیزد. حال اگر چه افتاده اما همینکه میداند میشود برخاست، برایش انگیزه ایستادن و رفتن و رسیدن است. و نمیشود مگر به نظر شما

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سی و یکم فروردین ۱۳۹۷ساعت 0:45 |