| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

برخی میپندارند که جناب رسول الله در چنین شبی به توحید رسیده است. آیا میشود باور کرد که مردی چون او برای شرک و برای طعمی که نچشیده و برای آنچه که ندیده، روزهایی را در هرسال به میان شکاف غار به مناجات بگذراند؟ اگر اینگونه بوده، پس او در خلوت چه داشته که دل از هر چیز می بریده و به سوی او میشتافته؟

آقاجانم

برخی میپندارند، آنچه از احکام و توصیه به ما رسیده، ماحصل بعثت است. حال آنکه بعثت ماحصل آنچیزی است که برما فاش نموده‌اند. رجب قبل از بعثت برای پیامبر ماه اعکتاف بود، نماز و شب بیداری و مناجات و طاعت قبل از بعثت برای پیامبر رویه بود. حال شاید در شکل و وِرد و شمایل تفاوتی رخ داده باشد اما هسته امر همانی است که او را به پیامبری رساند.

حضرت ِصاحب

اکنون که به جمعه دویست و هشتاد و یکم مقارن با بیست و چهارم فروردین یکهزار و سیصد و نود و هفت رسیده‌ام نگاهم تا آنجا می رسد که میپندارم بعثت آغاز حق ِافشا است. او دیگر میتواند دیگران را از آنچه یافته است با خبر کند و الا محمد قبل از بعثت خدای خود را یافته است. و غرض از بعثت آن است که دیگران را نیز چون خودش راه مبعوث شدن بیاموزد. و اگر این فهم حق است، مولاجانم، چیزی تا چهل سالگی نمانده

آقای ِمن ... آقای ِمن ...

آن جوانی که از سی و یک سالگی هر جمعه برایتان نوشته است به منزل دویست و هشتاد و یکم رسیده یعنی در آستانه سی و هفت سالگی و هنوز نشده است آنچه باید بشود. سه سال تا چهل سالگی مانده و می ترسم این بار بطالت و سرگرمی به لعب دنیا امان ندهد که بشود. دستم به دامنت ... ما را در زمره مبعوث شدگان مقرر فرمایید

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۷ساعت 23:18 |