مولای من سلام
امروز که پا به پای پسرک، سراشیبی کوه را در هیاهوی جمعیت طی میکردیم و پیش میرفتیم، از خودم میپرسیدم که «خانه خدا کجاست» و کجا خانه خدا نیست؟ قصد ندارم چالشی بر قبله و کعبه طرح کنم. تمام قداستها و ضرورتها و حکمتهای کعبه برجای خود. فرض کنیم اینکه نخستین قطعه از زمین که خشکی را به خود دیده نیز همان باشد و این نیز فضیلت. جهت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام نیز بر دیده و شرف زادگاه جداعلی علی علیه السلام نیز مزید بر همه و اما عرضم اینها نیست.
آقاجانم ...
بنده تا کنون توفیق تشرف و زیارت خانه کعبه را نداشتهام و چه بسا توفیق آن نیز فراهم نشود. گاهی گمان میکنم حجی که اسباب تسلط و فربه شدن جهالت سعودی شود، از باب نفی سبیل، ممنوع است اما از آنانی که مشرف بودند شنیدهام در تماشای کعبه ابتهاجی حاصل است که جای دیگری تجربه نمیشود. عجیب است آقای من ... عجیب است ...
حضرت ِپناه
کعبه هرچه باشد، هرچه باشد، هرچه باشد، مصنوع بشر است. آن بشر هرکه باشد، ابراهیم، اسماعیل، محمد،علی و هرآنکس که نام بریم مخلوق است. آن ابتهاج اگر ذوق تماشای هیبت سنگ و گل و خشت نباشد باید با تماشای یک برگ نیز حاصل شود. صنع خدا را در سنگ به سنگ عالم میتوان دید. فراز فرود آبشارها و دامنه ها و قله ها و طراوت برگهای بهار. آنکس که اینها را اسباب وجد نمیبیند اما به عمارت کعبه دل بسته آیا به راستی به آن خدا که ما در توحید اشاره داریم دست یافته؟
جان ِمن
امروز میدیدم خیلی ها ضبط هایشان برقرار بود و مینواخت و موسیقی پخش میکرد. خیلی های دیگر هم باهم حرف میزدند و مسیر را می رفتند. گویی کسی نیامده بود که موسیقی آفرینش را گوش کند. به خیالشان عالم صامت است و باید کسی بوقنوازی کند تا از سکوت درآید. به خیالشان کوه و دشت و دمن هم صحبت نیستند و باید آدمی در کنارشان نطق کند که بشود همراه ... آقای من، ما را به صدای هستی محرم بفرمایید.