مولای من سلام ...
بیستم بهمن ماه یکهزار و سیصد و نود و شش و مشقی دیگر. به گمانم همه طبیعت، انعکاسی از ماورای خود است و هرچه ما میبینیم، نمودی از حقیقتی است که ما نمیبینیم. ظواهر را کشف و اثبات میکنیم اما باطن را تنها می شود چشید و سکوت کرد.
حضرت ِ جانم
جاذبه زمین اثبات شده است اما از جاذبه آسمان چه باید گفت؟ جاذبه زمین صورتی دارد که فرض کنیم به افتادن سیبی بر سر اسحاق نیوتن، اثبات شده باشد اما سیرتش چه؟ خدا داند، شاید سیرت جاذبه زمین همان شهوت است. همه اجزاء طبیعت، شهوت به حفظ و تکثیر خود دارند. از گردافشانی یک گیاه تا نطفه اندازی اولاد آدم. آنچنان که اگر جاذبه در طبیعت نبود، زیستن بر روی زمین میسر نمیشد، اگر سیرت ِجاذبه (یعنی شهوت) نیز نباشد، بساط حیات بر باد است.
اما جاذبه همانقدر که ضرورت دارد، سپری شدن نیز میخواهد. اساس هر حرکتی، غلبه بر همین نیروی جاذبه است. اگر جاذبه، تنها نیروی حاکم بر طبیعت بود، هرچیز در جای خود میخکوب میشد. پس اگر شهوت، تنها نیروی غالب بر اقلیم آدمی باشد، همه چیز در رکود و انجماد باقی خواهد ماند.
حضرت ِ آقا
جمعه دویست و هفتاد و دوم را به این تمنا سپری میکنم که ما را از جمع منکران ِجاذبه زمین و از جمع منجمدان ِدر جاذبه زمین امان فرمایید. طبیعت، صراط است و نه به انزوای و رهبانیت از آن نه به اضمحلال و استحاله شدن در آن، گره از کار باز نمیشود. مانند پرنده ای که بر روی زمین میدود اما دویدنش مقدمه پرواز است، باید در شهوات دوید برای پر گرفتن. باید از طبیعت به ماورای آن رسید.