| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

حضرت ِجان ، سلام ...

جمعه دویست و سی و چهارم، مقارن با بیست و نهم اردیبهشت یکهزار و سیصد و نود و شش، از آن جمعه های پرمشغله بود. قریب به سه ساعت در صف ایستادم تا در انتخابات ریاست جمهوری اثری باقی گذاریم. شاید کمتر بابی از ابواب فقه باشد که به اندازه «فقه سیاسی»، مشتاق درس گرفتن از محضر شما باشم. باورم این است ، یکی از سرفصل هایی که مردم با شنیدنش از زبان شما می پندارند دین جدیدی نازل شده، همین موضوع است.

مولای من

گویی انرژی وسیعی در جانم انباشته است که در گل و لای روزمرگی ها فرومانده. در عالمی که خداوندگارش خلق میکند چون دوستدارد شناخته شود و ظهور صفاتش در خلایق ممکن است، من چون ننالم از آنکه در پیرامونم کسی را سودای استخراج نیست؟ عاقبت تمام این نباشت ها می شود آتش فشانی که همه چیز را برهم میزند. انگار یک نفر کم است که تنها کارش شنیدن ِ من باشد.

آقا ...

خود را در ابتلا به محکی میبینم که از سرانجامش خوف دارم. دستم را بگیرید که به پای خودم، راه قهقرا طی نکنم. حق را به من بشناسانید آنچنان که برای حفظ حقوق دیگران، حق نفسم را ضایع نکنم و برای خودخواهی‌ام، پای بر حق دیگران نگذارم

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 1:28 |