جمعه دویست و بیست و نهم : پاسخ
مولای من سلام ...
جمعه، بیست و پنجم فروردین یکهزار و سیصد و نود و شش مقارن با هفدهم رجب یکهزار و چهارصد و سی و هشت هجری قمری به دویست و بیست و نهمین پاگرد هفتگی رسیده ام و فرصت مکتوبی است تا آنچه سپری شده را به کاغذ بنشانم.
هفته های گذشته به شکایت از روزه بی افطار و سفره بر سر دیوار برای گرسنه لنگ گذشت. این هفته اما در ایام بیض مهمان جناب رضا صل الله علیه بودم و حظ بارگاه بردم اگرچه دستم از حقیقت زیارت کوتاه است و توفیق ناتمام.
در آنجا اینچنین حاصل یافتم و چون وعده بود اگر جوابی به دست آمد به سوال های گفته شده ضمیمه شود اینجا با دوستانم به اشتراک میگذرام. خطاب کلام را به خودم مینویسم
حسام الدین !
کدبانویی که برای مهمانش تدارک می بیند، اگر سفره بچیند و مهمان نرسد خوش است!؟ اگر مهمان برسد و لقمه بر ندارد خوش است!؟ شکرانه زحمتش چه میتواند باشد بهتر از اینکه تا لقمه آخر آنچه را که به سختی حاصل کرده، مهمان بخورد و حظ ببرد؟
این مثال مختصر را بسط بده به عالم! خداوندگاری که چنین سفره نعمتی را آفریده، حظ از دریغ می برد یا اطعام؟ اشرف مخلوقاتش اگر بر سر سفره غایب باشد آفرینش معنا و غایت می یابد؟ اینهمه نشانی و کتاب و حساب و اسباب هدایت برای نرسیدن است یا رسیدن؟
حسام الدین!
خدای تو از تو برای افطار مشتاق تر است که افطار بندگانش همان إ«ِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» است. او آسمان و زمین را به مرتبه فَطَرَ رسانده تا تو وَجْهِيَ به آن رسانی! حالا چه دریغ دارد از رسیدن تو!
ناله از نرسیدن حق است. مخاطب ناله را خدا برگزیدن حق است. شکایت را به مولای گفتن حق است. لکن مشتکیعنه را خدا دانستن غفلت. منتفع این سفره خالی و روزه بی افطار «الااله» است نه اله ! تو به شیطان باج دادهای. آنکه میان تو و خدای تو حائل می شود، خدا نیست ! خدا حائل خود نمی شود چرا که وجود حائل وجود نیست. بلکه نرسیدن ماحصل نیستی است. ما در این وادی «نیامدن» داریم اما «آمدن و نرسیدن» محال است!
شیطانت را بمیران ... خدای تو خدای دریغ نیست!
مولای ِ من ...
مرا در میراندم شیطانم دستگیری کنید. از آن حظ ها که می برید مرا بچشانید. پناه میبرم به خدای شما از پراکندگی میان روزمرگی ها و آرزوها