| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

حضرت پناه ... سلام ...

دویست و سیزدهمین مشق جمعه مقارن است با سومین روز از زمستان یکهزار و سیصد و نود و پنج. هوا تهران با همه الودگی‌اش از احوال ما تمیز تر است اما ما در خودمان نه جایی را تعطیل کرده ایم و نه محدودیت عبور و مرور ایجاد کرده ایم و نه بر سر سفره‌مان تک سرنشین بودن را محدود. اصلاً ما اینطور حالمان خوب تر است که کسی باشد تا طلبکار در مقابلش بایستیم و بگوییم «چرا، کم است ...» برای ریزگردها یقه محیط زیست را میگیریم اما برای اینهمه عقب‌گرد در زندگی شخصی‌مان ذکر مصیبتی نداریم ...

با خودم فکر میکنم گاهی شاید این آقا بیا ... آقابیا ... که بر سر زبان افتاده به آن سبب است که برای طلبکاری و خواستن دیگر دولت و حاکمیت و مدیر و کارفرما و پدر و شوهر و... کفایت نمی کند بلکه باید کسی باشد که از عهده اینهمه طلب روی هم چیده شده ما برآید و چه کسی بهتر از شما ! بفرمایید و بیایید و همه کائنات را برهم بریزید و شاسی تبدیل رذیلت به فضیلت را فشار دهید تا یکباره ما خوب شویم!

آقاجانم ...

واقعا ما چه فکر میکنیم؟ یعنی قرار است شما تشریف بیاورید و یک هــ ــو بکشید تا ما که در پشت فرمان هایمان گرگ هستیم یکباره بشویم مبادی به آداب انصاف!؟ شما قرار است باران توبه بر ما نازل کنید که با اینهمه بدعهدی و فریب و مکر که تجارت و کسب ما را به لجن کشیده بشود وفا و صدق و حرمت و عدالت؟ اگر نظام آفرینش از این باران‌های معرفت آفرین و کلیدهای تعالی ِ آنی داشت، چرا کاروان تاریخ اینهمه راه را اضافه پیموده است؟ حالا جناب آدم علیه السلام نه ... لااقل حضرت خاتم این دکمه را می فشردند! عالم مگر خون ِ جد شهید جناب مولاحسین را طلب داشته است که حتما باید این کاروان می آمد تا به مصیبت می رسید؟ تا فرق حقیقت شکافته میشد؟ تا جگر صبر تکه تکه میشد؟ تا حلم و علم و جود و هدایت و حُسن و تقوا و صفا ، سالهای متمادی بر حصر و تبعید و زندان باقی می ماند؟ همان اول ماجرا میزدند این ناقوس پایانی را تا همه خوب شوند ... نمی شد؟

جناب ِمحبت ...

نباید در خلق خدا به چشم ایراد و گلایه نگاه کرد. خُلق شما، قلم قرمز کشیدن زیر کردار خَلق خدا نیست. اعراب بادیه نشین نیز با زبان تلخ و تحقیر رسول خدا روبرو نشده اند و قطعاً آن خُلق عظیم شامل حال اهالی عصر ما نیز خواهد شد. اما چه می شود کرد آقا ... ما سبک و سیاق تربیت شدنمان صحیح نبوده. ما را کتابخانه ای تربیت کرده اند. علمای ما نیز بعضاً هم وقتی می خواهند علم خود را بروز دهند متکی به کتابخانه های تا سقف چیده شده به وعظ می روند. ندیده ایم که دست بر سر بُزی بکشند و بگویند به به بر این خلقت یا در کنار خروشانی رودخانه یا پای رصد ستاره‌ای از خدا گفته باشند ... ما با شیوه کتابخانه ای اسلام آورده ایم!

حال آنکه در مکتب رسول خدا تعلیم میدانی است ... اگرچه معجزه کتاب است اما ادراک آن به سیر آفاق محقق می شود. جناب ابوذر و مقداد و سلمان و عمار و مالک و... در کتابخانه حضرات اجداد معصومین تربیت نشده اند بلکه در باغ و نخلستان و نبرد و جهاد و بازار و دکان و... درس گرفته اند. ایشان به دینی رسیده اند که با دنیا کار داشته نه امامی که اولین ملاقات با ایشان موکول به شب اول قبر باشد ...

حضرت بابا ... هوای آلودگی ِ هوای نفس ما را داشته باشید ... رها بفرمایید، تمامیم!

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سوم دی ۱۳۹۵ساعت 17:40 |