آقاجان ... سلام علیکم
تصور میکنم که آن مرد کیسه غذایش را گرفته بود و راهی می شد که درب دکان را باز کند و بگوید «یاعلی» ... گوشه ای از این شهر کسب محقری برپا کند و وقت ظهر آستین بالا میزند برای نماز گوشه دکان یا شاید مسجدی در حوالی مغازه و بعد هم چند لقمه ناهاری که توشه کرده است را می خورد و به حساب و کتاب دخل می رسد و آفتاب به غروب نرسیده راهی خانه می شود. شاید همه دخل آن روز را هم در راه به خرید آذوقه منزل صرف کرده است و با جیب خالی اما دست پر از لقمه حلال به خانه برگشته.
این همان زندگی کاملاً عادی و متداول گذشته است که امروز برای همسالان من محلی از اعراب ندارد. بزرگترهایی که آهسته آهسته زندگی را طی کرده اند و نه تنها اصراری به دو پله یکی ، پیمودن مسیر نداشته اند بلکه حتی یک به یک پیمودن آن نیز مساله شان نبوده. فرش جهاز زیرپایشان می پوسید اما کهنه نمی شد! با همان منش و روش خوش سپری میکردند و چه بسا چندین بچه قد و نیم قد را هم سیر می کردند و دغدغه فردا نیز نبود
اما حالا ...
نمیخواهم شرح حالا را بگویم. به هر ترتیب ما نسلی هستیم که دریک مسابقه دو ماراتن وارد شده ایم که خط پایان نیز در حرکت است ! به هر موبایلی که می رسید، بعدی اش هست ... به هرماشینی که می رسی ، بعدی اش هست ... به هر مدرک دانشگاهی که میرسی ، بعدی اش هست ... به هر تکنولوژی از لوازم منزل که می رسی ، بعدش اش هست ... اصلا این مسابقه پایان مسلمی ندارد، هرچه طی کنیم بازهم ، بعدی اش هست ! دقیقا مصداق همان جهنمی که هرچه می بلعد بازهم می گوید « هَلْ مِنْ مَزيد»
مولای من
صد البته این تاختن به سیاق قارون نه موافق سلوک است و نه به تایید عقل می رسد. اما آنچه در ذهن من غوغا شده است ، اینکه آیا زندگی به آن شیوه نسل سابق و بسنده نمودن به دکان و رزق معدود و محدود می تواند الگوی مناسبی برای زیستن باشد؟ وقتی عرض می شود الگوی مناسب یعنی جنابعالی امروز اینگونه خواهید زیست؟ و یا اینکه حضرت جد اعلی، علی علیه السلام موافق این شیوه از زیستن بوده اند.
بدون آنکه بخواهم به قضاوت این و ان بپردازم ، به نظرم می آید پاسخ هم «آری» است و هم «خیر». تا آدم کدام آدم باشد. اگر کسی وسعش از دنیا همین باشد، جای ایراد نیست اما آنکس که می تواند و مستعد است که کسب وسیعی را برپا کند تا دهها، بلکه صدها نفر از قِبل آن سیر شوند هم اگر به یک دکان و کسب مختصر بسنده کند، باز به غایت کمال خود رسیده است!؟
گویی پاسخ به این سوال را نمی توانستیم بدهیم اگر امیرالمومنین علی بن ابی طالب با همه زیست درویش گونه خود، به کاشت خرما، حفر چاه و زحمت زراعت نمی پرداخت. یا اگر جناب پدر ِ بندگی، حسین بن علی به تجارت نمی پرداخت یا اصلا پیش از همه اینها، خود جناب خاتم به تجارتی وسیع مشغول نبود یا دختر ایشان، حضرت خانم جان، مادر علیها سلام بر میراث فدک پیگیری نمی فرمودند. بانویی که برای کمک در کار خانه به تسبیحات اکتفا می کند چه طمعی به باغ و بستان می تواند داشته باشد!؟ الا آنکه از جمع همه اینها بگوییم، سفره ای باید گسترده شود ... دنیای باید آباد شود.
در واقع ، «دنیا گریزی» نسخه ناگزیر و از سر ناچاری است برای آنان که از عهده امتحان «دنیاسازی» بر نیامده اند. به ایشان باید گفت اگر دنیا را نمی توانی بسازی پس بساطت را برچین که لااقل خود را نبازی. ویرانی این سرا پیش کش که تو باید نگران خرابی خودت باشی! اما این غایت کمال نیست. غایت کمال آن است که دنیا را بسازیم و خود را به آن نبازیم ... بله آقا؟
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده