| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

سلام آقاجان ...

احوالتان چطور است؟

چه می کنید با این همه تنهایی؟

چگونه صبر می کنید با این همه بی کسی؟

هرچقدر عظمت و هرچه قدر سعه وجودی ولی بالاخره آدمیزاد که هستید ... هرچقدر مقام باطنی و وسعت هستی؛ بالاخره در چارچوب تنگ ِ دنیا که هستید... هر چقدر بزرگتر از ما و بسیط تر از آدمیان دیگر، ولی بالاخره یکی مثل ما که هستید ... چه می کنید با این حجم وسیع غربت !؟

حضرت ِ صبر

من از همه این هستی، ولیِ یک نفرم ... یک پسر بچه هفت سال و چند ماهه ... یعنی از همه آدمهای این عصر، تنها یک نفر است که تصمیم و مسئولیت و امورش محول به من است و واجب است که در تربیت و حفاظت و ولایت بر او تکالیفی را به عمل آورم. همین یک دانه جان مرا به لبم رسانده و در برابر مسئولیتش ، شدت مظلومیتش و محدودیت وسع و اراده ام به ستوه آمده‌ام و طعم دنیا برایم تلخ شده.

شما بفرمایید چگونه سر می کنید با ولایت ابناء آدم و اینهمه ملت؟ اینهمه مسئولیت؟ این همه مولی علیه محروم و مظلوم و بی خبر و مستضعف و خوب و بد و چه بسا ظالم و بدکار و.... چه جانی دارید شما ؟ چه صبری دارید شما ؟ چه عمقی دارد قلب شما که اینهمه مصائب و مشقت را می تواند در خود جای دهد ؟

مولای من ...

ما دچار سوءتفاهم هستیم از بس که خود را در نقش «بستان‌کار» فروبرده ایم. به هر ولی خدا که میرسیم در مقام «خواهان» زبان باز می کنیم. وقتی میخواهیم زائری را بدرقه کنیم می گوییم برای ما از آقا «بخواه». در وقت شادی و مصیبت می پنداریم تکلیف ما عرض حاجت است. به حرم ها که مشرف می شویم می پنداریم مقام یعنی «گرفتن». آمده ایم که از شما چیزی بگیریم. صد البته در برابر کریم قاعده همین است اما من گاهی با خودم فکر میکنم آیا همه نقش همین است؟ ما آمده ایم برای بستانکاری و شما آمده اید که الی الابد بدهکار باشید؟

قرار نیست یکبار کسی خدمت برسد و بگوید آقا من آمده ام شما بفرمایید چه کنم؟ کاری لازم نیست؟ گوشه ای از این مسئولیت را هم من بگیرم. بنده شاهد هستم که شما گاهی در امر خطیری که برعهده دارید، خوبان روزگار را به کمک می طلبید. همین که مردم کسی را مرجع شنیدن حوائج خود می دانند یعنی استمداد شما.

باز هم دیدم همین خوبان بی خبرند انگار که شما ایشان را به کمک طلبیدید. به ستوه می آیند ... شکایت می کنند ... وقت و بی وقت که زنگ تلفن و درب خانه شان مراجع پیدا میکند و وقتشان صرف شنیدن گرفتاری ها و مشکلات مردم که می شود ابراز شکایت می کنند که بس است دیگر ... اصلا هرکس به همان میزانی که گره از کار مردم باز می کند، بار شما را سبک کرده و گوشه کار شما را گرفته است.

شاید ... شاید به همین دلیل است که در احادیث و روایت و قول و فعل معصومین ؛ اینچنین گره گشایی از کار مردم توصیه شده است. گره گشودن از کار مردم یعنی ایستادن در کنار مولا و گرفتن گوشه ای از کار ...

آقای من ...

به من از همانی که هستید مرحمت بفرمایید. فنجان کوچکی هستم که لاف دریایی میزنم. به مختصری سرریز می شوم ... ظرف کوچک است آقا و طلب بزرگ ... ما هم با شما بودن را می خواهیم و هم از سربالایی بودن مسیر ناله داریم. تعارض خواستن مقصد و خستگی از مسیر ... مددی 

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه دوازدهم شهریور ۱۳۹۵ساعت 22:22 |