جناب آقاجان ...
آندم که جناب ابراهیم خلیل الله خواست بت های بت پرستان را در نگاهشان خفیف سازد به امر پروردگار با ایشان احتجاج نمود که اینان اگر خدای شما هستند، از ایشان بخواهید تا اجابت کنند شما را. بنگرید این درخواست شما به اجابت خواهد رسید یا خیر، قطعا نخواهد رسید! پس شما چگونه می پرستید خداوندی را که در اجابت شما عاجز است؟
همچنین آن زمان که جناب خاتم مامور شد تا وحی را تقدیم خلایق کند، چنین امر آمد که «إِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» اگر بندگان من از من پرسیدند، به ایشان بگو که من نزدیکم به این گواه که چون مرا می خوانند اجابت می کنم.
یعنی اساس معرفی خدا به اجابت گری است و خدایی که اجابت نکند ناخدا است!
حال مولای من ...
گرفتارم در پرستش عاشقانه خداوندی که مرا به چالش خواسته است. من او را می گویم که اجابت نما که اگر اجابت نکنی، پس چه داعیه خداوندگاری. نمی شود وعده اجابت داد و بعد برای آبرومندی، معنای اجابت را دست کاری کرد. می خوانم و نمی شود. میخواهم و نمی خواهی. تمنا میکنم و وفا نمی کنی... پس چه شد «اجابت»؟
در مقابل رب العالمین در عقلم مناجات می فرمایند که اگر هر آنچه تو گویی من اجابت کنم، خداوند تویی یا من؟ و اگر میان ما دو یکی باید رضا به دیگری به دهد؟ آن یک «خدا» است یا «عبد»؟ و اگر عبد را به تسلیم می شناسند، تو باید اجابت کنی یا من؟
محنت رسیده است به خداوندی که اگر اجابت نکند بت است و بنده ای که اگر اجابت نکند خودپرست ...
چه کنم مولا؟
جمعه یکصد و هفتاد و چهارم، مقارن با ششم فروردین یکهزار و سیصد و نود و پنج، نخستین جمعه از سال جدید است. به تعبیری عید آمده ... اما چه عید؟
نظیر زمان درس خواندن و دانشجویی که بجای جستن دانش و تشنگی برای علم، دغدغه «حاضری زدن» در کلاس بود و البته ماورای ما استاد نیز بجای دغدغه علم و بسط خرد، دغدغه اشت حاضری زدن در دفتر اساتید بود؛ حالا با همان مرام وارد عید شدهایم و مفهوم صله رحم تنزل پیدا کرده است به حاضری زدن در خانه خویشان ...
این چه بازی است که سالی از درد هم بی خبر و ساعتی با هم به نمایش. بزک کرده دور هم و مشغول سوالها و حرفهایی سطحی که نه دغدغه متکلم است و نه میل مخاطب. صرفا از باب پذیرایی در کنار شیرینی و میوه و چای، سفره ای هم برای لغو و سخن بی مبنا پهن است اگر به غیبت و دروغ و فخر و تجسس در احوال غیر و غیره نرسد !
حضرت بابا
ما عمری در «سطح عالم» مشغول حاضری زدن هستیم و از بطن عالم غایب. این است که نسبت میان ما و شما غیب است. در بطن صله رحم نمی رویم، در ظاهرش حاضری میزنیم. در بطن درس نمی رویم و در مدرکش حاضری میزنیم. در بطن عبادت نمی رویم و در صورتش حاضری میزنیم. در بطن انتظار نمی رویم و به عجل فرجهمی حاضری میزنیم ...
مولای من ... حسام الدین را عمیــــق کن ... پناه می برم به شما از یاس در شدائد...