| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

با خود می اندیشیدم که ما در نشئه طبیعت مستقر هستیم. تعقل و تفکرمان در جهان پیرامون مقید است به همین ابزار و ادوات طبیعی. چشمی که به واسطه نور می بینید و گوشی که به سبب ارتعاشات هوا می شنود و انگشتانی که به اصطکاک با اشیاء لمس می کند و طعم و عطری که به زبان و مشام می رسد و... جمله می شوند اداراک ما از جهان و عقل در آمیزش این ادراکات است که به جهیدن در جهان اشتغال دارد.

حالا در همین جهان طبیعت، اگر بندهء مستقر در همین عالم بخواهم جزئی دیگر از طبیعت را برای مخاطب خود شرح دهم مجبورم برای آن «اسم» تعیین کنم. در واقع اسم ابزار اشاره عقل است به یک معنا. مثل عرض کنم درخت. حالا این دال ، را ، خ ، تا ؛ چه نسبتی به آن حقیقت بیرونی دارد!؟

هیچ!

هزار بار اگر این الفاظ تکرار شود، چه اثری در معنا بخشی برای مخاطب دارد؟

هیچ!

ناگزیر باید شرح دهم. بگویم منظور من موجودی نامی و رشد کننده است که ریشه درخاک دارد و تنه آن به ریشه استوار است و از قطور به نازک توزیع می شود آنگونه که نازک ترین بخش آن را می گویند شاخه و بر هر شاخه برگ های سبزی می روید که اسباب فتوسنتز است و نور خورشید را انرژی حیات بخش خود می نماید و....

از این شرح چه حاصل اگر اجزاء به کار رفته در آن را مخاطب درک نکرده باشد؟ برای کسی که فهمی از «ریشه»، «ساقه»، «شاخه»، «خورشید»، «برگ» و... ندارد با هزاران جلد شرح و بسط نمی شود حتی یک «درخت» را شرح نمود.

آقاجانم ...

جان ِ جانم ...

این که یک درخت است!

ما چه سهمی داریم از ادراک حقیقت قرآن!؟

آن معنای راستین پس پرده غیب چه بوده است که تبدیل شده است به «را ، حا ، میم ، الف ، نون»؟ این یک عبارت «رحمان» و همچنین «رحیم» چه معنایی در پس پرده داشته است که به لفظ بدل شده است به این کلمه؟

گویی خداوند فرموده است «انا الله». من خدای شما هستم. پرسیدیم کدام خدا و فرموده «رحمان و رحیم» و باز هم ما نفهمیده ایم و تمام قرآن را در شرح «بسم الله الرحمن الرحیم» تنزیل فرموده. یعنی یک حقیقت عرشی را به عقل طبیعت آلوده ما تنزل مرتبه داده است اما همچنان ما هیچ ... ما نگاه ...

حضرت بابا

آنکس که طعمی از حقیقت «لااله الاالله» را شهود نکرده باشد. یعنی لااقل برگ و ریشه و ساقه و شاخه را نچشیده باشد، حتی اگر روزی هزارهزار بار ذکر بگوید، چه سهمی از معنا خواهد داشت؟ در مقابل آن کس که معنا را شهود کرده باشد، هرچه بگوید لااله الاالله است. چه بگوید درخت، چه بگود سلام، چه بگوید کار، چه بگوید همسر، چه بگوید سرمایه، چه بگوید کارگر ... هرچه بگوید همین لااله الاالله است

کافی است، هرکس در خلوت خود این آزمون را تکرار کند که در عالمی خیالی، درخت را برای کسی که هیچ شهودی از درخت و اجزاء آن ندارد شرح دهد. ببیند به واسطه شرح و لفظ چه حد از حقیقت را توانسته است منتقل نماید، آنگاه درک خود از حقیقت عالم وجود را قیاس نماید تا ببیند این آیات، این الفاظ، این خشت و گل کعبه، این سمت و سوی قبله و... همه عبارت و دلالتی است تا آدمی به شهود برسد.

مولای من

ما را بچشان که زبان ها همه پرحرفند و دستها همه تهی ... آن متاعی که ما مشتری آنیم جز در بساط شما نیست

 

telegram.me/jomenevisi

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۴ساعت 23:2 |