مولای من سلام
نظیر میکروب شناسی که عمری را چشم به میکروسکوپ دوخته تا شاید علل درد و بیماری را کشف کند و چون می یابد دلهره و امید در دلش شکوفه می زند. دلهره از این باب که درد مهلک است و امید از این باب که شناختن درد، نخستین گام از یافتن درمان است. حال من در چنین بیم و امیدی به محضرتان مینویسم در این یکصد و بیستمین جمعه از سلسله جبال جمعه نویسی.
حضرت آقاجان
ابتلائی را در کنه نفس خود یافته ام که همواره در مقابل چشمانم بود. آنقدر نزدیک و مانوس در جزء به جزء تصمیمات زندگی که هیچگاه به چشمم نیامده بود. بسیاری اوقات ما به جهت کثرت ظهور از تماشای برخی امور غافل می مانیم. آری ... من در نهان ِ باطن ِ خود ابتلائی را یافته ام که گوهر و ذاتش شرک است.
جناب ِ جانم
عوام ما ، وقتی که در زبان سخن از شرک به میان می آید می پندارند سخن از معصیتی بسیار بعید است. آنقدر دور که حتی در مخیله شان نمی گنجد که شاید مبتلا به آن باشند. پیش از این نیز عرض کرده ام که این بنده دامن خود را از هیچ معصیتی پاک ِ الی الابد نمی داند. آن کس که یک معصیت را با علم به عصیان بودنش انجام داده از عهده هــــر معصیت دیگری نیز بر می آید.
و آنگاه که عرض میدارم خود را مبتلا به شرک میبینم با اشراف بر مفهوم شرک عرض میکنم. یعنی شریک ربوبیت و الوهیت. چه بسا می توان بیش از این نیز گفت. یعنی خود را مبتلا به تفرعن میدانم آنچنانی که فرعون به «خودخداپندازی» مبتلا بود. با این تفاوت که او بر شرک خود می بالید و من از شرک خود بیم دارم.
سید ِ من
آن شرک، «میل به تسخیر قلوب» است. ویروسی مهلک در صراط سلوک که حتی پس از جستن از مال و جاه و شهوت و ثروت می تواند در قلب سالک بقا داشته باشد. چه بسا عالمی که دست از تمام دنیا شسته اما در قلب خود مشتاق به تسخیر قلوب و جذب امیال مردمان است. و این دقیقا همانی است که تنها شایسته خداست. مگر نه اینکه خداوند قلب را حرم خود خواسته و جز خود را بر آن ساکن نمی داند. پس آن کسی که در مقام ِ تسلط بر قلوب مردم است چه جایگاهی جز غاصب حرم خداوندی می تواند داشته باشد.
حضرت خوب
آن که مشتاق تایید خلق خداست، بندهء خلق خداست. آدمی تا مادامی که مایل به تسخیر قلوب دیگران و جلب رضایت مردمان باشد، از راه باریک و پر پیچ و خم «حب نفس» عبور نمی کند. چه بسیار از جنایتها، خیانتها، ظلمها، سکوتهای در برابر ظلم، عربده های به نفع ظالم در صفحات تاریخ ثبت شده که سبب آن تنها جلب رضایت یکی یا جمعی از مردمان بوده. کافی است ما در احوال خود درنگ کنیم و ببینیم میل به تایید گرفتن از اطرافیان، چقدر ما را به بیراهه کشانده است.
و چه ایمن است آنکس که جز جلب نگاه شما ، خریدار نظری نباشد.
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود به هر درش که بخوانند بی خبر نرود