| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

کم از معجزه ندارد، اینکه من همه عمرم را به دوست داشتنت سپری کرده‌ام؛ بی‌آنکه از دوست داشتنِ تو خسته شده باشم. دیگر سال‌ها را نمی‌شمارم. به اعتبار این هفته‌شماری‌ها می‌شود بیش از یک دهه و به اعتبار آنچه میان من و توست می‌شود از آن روزها که پسرکی نوجوان، گاهی از جمع کناره می‌گرفت و در خود چیزی را می‌جست که نمی‌دانست ... روزهای محصلی که ناگهان آموزگاری از نهان طلوع کرد. قبل‌تر هم گفته‌ام که جنابِ شما را بی‌دلیل، بی‌برهان، بی‌اثبات، دوست می‌دارم و این تنها امر ثابت زندگی من بوده ...

از همه دوست‌داشتن‌ها یا خسته شدم یا شکسته؛ الا تو که برایم آبروی دوست‌داشتن شده‌ای. حالا اگر بگویند که این حضرت آقا که برایش این‌همه سال نوشته‌ای و گفته‌ای، خیالی بیش نیست. عرض می‌کنم که مگر خیالِ خوشِ مدید، کم نعمتی است؟ مگر اینهمه آدم، ابرقهرمان‌های خیالی دارند، کسی بر آن‌ها خرده گرفته است؟ مگر خیال من مزاحمتی دارد برای کسی؟ من نه کسی را به خود دعوت کرده‌ام، نه خیالم را بر کسی تحکم کرده‌ام و نه دکان و اعتباری به این زمزمه‌ها طلب کرده‌ام و نه الا به پوشیدگی با او سخن گفته‌ام. همین علنی شدن سطرها هم نمی‌دانم به چه حکمت پدید آمده است. من حتی احدی را هم به خواندن اینجا تشویق نکرده‌ام. ذره‌ای سودای خوانده شدن و نشدن هم ندارم والا راه و رسم هیاهو را بلدم. این بازی، آن‌سوی وسوسه‌های نام و نما است.

آقای من ...

بیست و ششم بهمن است از سال سه. مقارن با نیمه شعبان و سررسید هفته ششصد و هشتاد و هفتم. در محضر کریم، جشن میلاد هم باید به طلب آمد. والا از سوی من که به واقع «من چه دارم که بر آن خاطر عاطر گذرم». حاجت بسیار دارم از جمله آنکه

مرا به ظلم بی‌اشتها بخواهید ...

مرا به تفکر، پربار و گشوده بخواهید

مرا به بخشش، حریص بخواهید

مرا به آزار بر دیگران عاجز و ناتوان بخواهید

مرا به درس گرفتن و درس دادن،‌ صبور بخواهید

مرا به تجدید در امتحان‌های سپری شده معاف بخواهید

مرا به امتحان مافوق توان معذور بخواهید

مرا به مجاورت باطنی با جدّ اعلی جناب علی قابل بخواهید

مرا به ادب زندگی و سپاس‌گزاری نعمات کامل بخواهید

مرا به بودن آنچه برای آن زاده شده‌ام عامل بخواهید ...

بسیاری را آزرده‌ام که جبرانش از عهده‌ام خارج است. دل‌ها را به بخشیدن من نرم کنید. گاهی آزرده شده‌ام از کسانی، همه را الساعه بخشیده‌ام به فدای یک لبخند شما. مشتاق دیدارتان و رضایتان. یاعلی

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۳ساعت 0:58 |