| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

683

مولای من سلام ...

فرمود، اینها که راندن نیست. آنکه رانده می‌شود که رانده‌شدگی‌اش را نمی‌فهمد. قصه‌ی آن کسی است که مشق را می‌آورد خدمت استاد و استاد هم کاستی‌های مشق را نشانش می‌دهد و می‌گوید برو تا هفته بعد. این «برو» در معنای طرد نیست در معنای انتظار است. مربی به انتظار مربای خود نشسته تا ببیند هفته بعد چه دارد. چرا کار دشوار است و راه طولانی و قدم‌ها چنین آهسته آهسته؟ چون تربیت قلب کار هرکس نیست. ما را فرستاده‌اند که برویم و قلبِ سلیم بسازیم و برگردیم. به گواه این سطر که فرموده است إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ

حضرتِ زمزمه ...

چشم!

جنابِ تسکین

این هفته – که ششصد و هشتاد و سومین جمعه بود - آموختم که انسان را مُسَخَّرِ انسان، نیافریده‌اند. آزادگی از بنده غیر بودن دو وجه دارد. نخست آنکه بنده کسی نباشیم و سپس – سخت‌تر – اینکه کسی را به بندگی و متابعت از خود نخواهیم. هرجا که معرکه فداییان و حواریون و متملقان است باید گریخت. مساله نیت آنها نیست که چه بسا به خیر و صواب باشد؛ مساله اثر وضعی مدح است. نیامده‌ایم که مدح درو کنیم. آنچنان که نیامده‌ایم ذمّ بکاریم. آمده‌ایم که نپرستیم و پرستیده نشویم. عبد او بودن یعنی عبد همه نبودن.

مرگ، بار بزرگی است.

خرده خرده مشغول برداشتنم اما باز هم سنگین است.

مددی فرمایید

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه یازدهم آبان ۱۴۰۳ساعت 0:27 |