| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

ششصد و هفتاد و هشت هفته!‌ یعنی هزاران مرگ، هزاران تولد و راهی که همچنان باقی است. به اولین جمعه از پاییز سال سه رسیده‌ام. صبح‌ها همه چیز گرم است به کار و درس و مشغله و شب‌ها انگار خود را در میان گور تنها می‌بینم. در نوجوانی می‌پنداشتم که این روزها و این‌ سنین را در مطلقِ یقین به سر خواهم کرد اما حالا ...

آقای من

آنجا که باقرالعلوم را تعبیر می‌کنند منظور شکافنده‌ای در دستِ علم نیست بلکه مراد شکافنده‌ی خود علم است. حالا آن که سیف باشد برای علم شکافنده خود علم است و آنکه سیف باشد برای دین شکافنده خود دین است. ولله عالم. سخن سربسته گفتم با حریفان ... دستم به دامان شماست.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه ششم مهر ۱۴۰۳ساعت 1:4 |