| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

جمعه پانصد و شصت و پنجم مقارن با پانزدهم اردیبهشت سال دو. ماه شوال به قرص رسیده است و آسمان مهتابی است. من در تمام آسمانهای مهتابی به یاد آن شب آغازین می‌افتم.

آقای من

هفته رضایت‌بخشی نبود! اضطراب، خشم، غفلت و غم. اینها خصایص بشر است و بابت مبتلا شدن خودم را سرزنش نمی‌کنم. آدم آفریده شده‌ایم و اینها عوارض انسانی زیستن است. نارضایتی‌ام از سخت‌گیری‌های بیجاست. می‌توانم بر خودم و بر دیگران ساده‌تر بگیرم. می‌شود «من» خود را در امور ناچیزتر بشمارم.

در شب‌های قدر، وقت را صرف خواندن وصیت جد اعلی – علی علیه السلام – به فرزندشان کردم. آنجا که جنابشان می‌گوید یادآوری مرگ مرا بر آن داشت که از همه امور دست بردارم و مشغول تربیت خویش باشم. در دنیایی که علی‌اش چنین دغدغه‌ای دارد من معذورم از ابتلا. میل دارم از هرچه جز پرداختن به تربیت «خود» است دست بردارم.

حال دونده‌ای را دارم که پایش شکسته و نیاز دارد مدتی بنشیند اما دستی گریبانش را گرفته و به زور او را می‌دواند. نیازمند مجالی هستم که شاید خودم از خودم دریغ می‌کنم. نمیدانم ... به فریادم برسید

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 23:22 |