| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

هفته پانصد و پنجاهم به سر آمد. پایان دی‌ماه سال یک.

شیخ اکبر آنجا که به مقام ابراهیم علیه السلام می‌رسد آن را «شیدا» می‌خواند. می‌گوید او سرگشته و واله بود و چه بسا اله‌شناس آن کسی است که تابِ واله شدن داشته باشد. اما چگونه او به این مقام رسید؟‌ به طریق اخلال! ابراهیم تن داده بود به اخلال ربّ در تمام جزئیاتش و در تمام اراده‌اش. خدای ابراهیم مخلّ اراده اوست و او رضایت دارد بر این اخلال و به همین سبب است که خداوندگارش نیز او را خلیل می‌داند. خلیل صبر جمیل دارد بر اخلال رب در اراده خویش

جناب مربی

گاه فرض می‌گیرم که شخصی تعیّن یافته در خطاب این نامه‌ها نباشد. بازهم فرض مکاتبه برقرار است. من برای اوج مقام انسانی می‌نویسم و آن مقام در زمانه من غایب است و من میل مدام و رغبت مستمر دارم بر آن قله پوشیده در ابر ابهام. هفته پانصد و پنجاه و یکم را با توکل به خداوندگار شما آغاز می‌کنم.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سی ام دی ۱۴۰۱ساعت 22:11 | 

مولای من سلام ...

هفته پانصد و چهل و نهم – که منتهی است به بیست و سوم دی‌ماه و روز ولادت حضرت مادر – در سکوت و خلوت گذشت؛‌ یعنی همان‌چیزی که می‌پندارم بسیار زیاد به آن محتاجم. این روزها بسیار و بسیار تصویر میرزااحمد در برابر چشمانم تداعی می‌شود. پیرمردی اهل ادب و تواضع که تماشای رفتار و شنیدن گفتارش، طعم نوجوانی مرا دگرگون کرد. ای‌کاش مرام دهر این بود که در ازای چیدن هر زن و مردِ نیک‌سرشتی؛ کسی را معادل آن جایگزین می‌کرد که شهر اینگونه غرق در تاریکی نباشد.

یا راه

آنچه من از مکتب این معلم‌ها به یاد دارم توصیه مدام بود به ادب، به خضوع، به تواضع و افتادگی، به خوش‌رویی و لبخند، به ملاطفت در تربیت و ملایمت در سلوک،‌ به پرهیز موکد از کینه ورزی و سعی در بخشندگی، به دوری از نفاق و دورویی و عجب که یادم نیست مواخذه‌ای در رعایت مناسک و اگر درسی از مناسک برداشتیم حاصل تماشای سلوک آنها و برداشت خودمان بود. اگر کسی پرس‌وجو می‌کرد برایش از احکام می‌گفتند اما پیرمرد مجتهد تمام که مراجع تقلید با او به ادب روبرو می‌شدند هرگز صدر کلامش تکیه بر مناسک نبود و گویی آیینش استوار بود بر اخلاق. حالا و در این روزگار در می‌یابم که مناسک بی اخلاق و تشرّع بدون تهذّب مثال همان چاهی است که دهانه‌اش با پوشال پوشیده شده و عجبا که افتادگان در قعرش، وهم صعود دارند.

حضرت امان

[...]

جناب مربی

می‌پنداریم که پنهانیم ... حال‌آنکه تمام دیوارهای شهر شیشه‌ای و سقف‌ها مرئی و نیت‌ها برملا و خفی‌ها آشکار است. زمانه ما را آنقدر زیر و رو خواهد کرد که هر بنی‌بشری هرچه در نهان دارد هویدا کند. خود را به خدای شما می‌سپارم و هفته پانصد و پنجاهم را آغاز می‌کنم.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و سوم دی ۱۴۰۱ساعت 23:44 |