| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

محضر جنابتان که مقام عقل کل هستید،‌ مدیحه‌خوانی عبث است. آنکه به خرد مزین است که مجیزخوانی حلقه غلامان دلشاد نمی‌شود. طاعتی نیست اگر کسی هر هفته چند خطی بنویسد و قربان صدقه مولای خویش برود. این بازی‌ها شاید دل سلاطین دنیا را شاد کند اما آقایِ ما اجل از این بازیهاست. آنچه می‌نویسم، مشق محصل است که تقدیم مربی می‌شود.

حضرت مربی

پانصد و چهل و چهارمین هفته – منتهی به هجدهم آذر سال یک – نیز به مشق و تلمذ گذشت. المنة لله که در این یک دهه روزی به شب نرسیده مگر اینکه درس خوانده‌ام و یا حرفی شنیده‌ام و از جمله در این هفته پیرامون «حیّ» خواندم. دانستم که حی بر هر صفت دیگری اولی است چرا که اگر حیّ نباشد،‌ تمامی صفات دیگر نیز فرصت ظهور پیدا نمی‌کند. عالم چون زنده است، روزی می‌خواهد و هدایت می‌خواهد و بخشش می‌خواهد و از قبیل آن.

اگر حی،‌ ابتدای تمام فضایل است؛ آنکه سلب حیات می‌کند انتهای تمام رذایل است.

***

و دیگر خواندم که انسان در تسخیر آگاهی است. چقدر این جمله در جان من غوغا برافروخته است. آنجا که می‌فرماید «وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ» چگونه کشتی را مسخر انسان کرده‌ است تا به واسطه آن جریان یابد؟ الا بجز با عطا شدن آگاهی بر ساختن و راندن کشتی؟ یا فرمود دریا را در تسخیر شما قرار داده‌ام «سخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ» مگر دریا بجز با آگاهی به تسخیر در می‌آید؟ همه آسمان و زمین به واسطه آگاهی در تسخیر در می‌آید و سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ.

هرچه هست از همین آگاهی است. ظلم ظالم و جنایت جانی و مهارت طبیب و تجلی هنرمند و رزم جنگجو و خیانت ترسو و... همه حاصل ظهور آگاهی است و انبیا به آن سبب سکان هدایت و تسخیر عقول آدمیان را داشته‌اند که سهم وسیع‌تری از آگاهی را به خود اختصاص داده‌اند.

اما اینجا سوال می‌شود که اگر جباران و ضحاکان بر مردم سلطه یافتند نیز می‌توان آن را حاصل آگاهی دانست؟ اگر بله،‌ پس چرا ملامت کنیم که جبارند؟ اگر خیر، پیش به چه واسطه جامعه‌ای را مسخّر خود کرده‌اند. پاسخ این است که هر سطله و زوری مصداق سَخّرَ نیست!‌ آنکه به سفاکی سلطه خود را بر مردم حفظ می‌کند به آن سبب ناگزیر به ظلم و سفاکی است که جامعه مسخر او نیست!‌ والا نیاز به این جنایت‌ها نبود. اتفاقا چون در مقام غصب برآمده‌اند ناگزیر به زورند و تزویر.

آقای من

هفته پانصد و چهل و پنجم که آخرین هفته از پاییز است را به تقالا آغاز می‌کنم. تقالا برای در امان ماندن از نفرت و خشم. فرمودید، آنکه شمشیرِ خدا باشد، به غضبِ نفس خویش فرو نخواهد آمد!‌آنچنان که جد اعلی – جناب علی – دوری زد تا خشم فرونشیند و سپس شمشیر بر دشمن فرو آورد. پس مادامی که خشم امر می‌کند شمشیر خدا باید در نیام بماند.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه هجدهم آذر ۱۴۰۱ساعت 23:55 |