| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

تیرماه تمام شد و جمعه پانصد و بیست و چهارم با آن. چند روزی مانده است تا محرم که ماه میلاد جمعه نویسی است. از آن جمعه میانه ماه که ماه در آسمان می‌درخشید و وحشت، خواب شب‌ها را بر من حرام کرده بود. چقدر خامی ِمن وسیع است که پس از اینهمه سال، هنوز بوی پختگی از جانم به مشام نمی‌رسد. ساده‌ترین برهان من برای امتداد زندگی پس از مرگ این است که «راه» باقی است و باید باشد مجال پیمودن والا سفر عبث است.

آقای من

چنان که من می‌فهمم، از آیین شما به میوه نارسی اکتفا کرده‌اند اما من صالح بر بیان فهم خود نیستم. کار همگانی نیست، ارشاد و انذار خلق. اگر چنین بود که دیگر اینهمه مشقت برای برگزیدگان معنا نداشت. حرف گنده‌تر از دهان من است مادامی که حاکم ِسرزمین ِوجود خویش نیستم، ناصح ِخلایق باشم اما اگر آنچه من یافته‌ام بهره‌ای از حق داشته باشد، بی‌راه نیست که دلم می‌سوزد بر این قفل تقدس که بر در ِخانه‌ای تهی زده‌اند

جان و دل

عالی‌ترین اراده‌ها تقسیم بر «عمل‌های پراکنده» می‌شود مساوی با هیچ. به شما پناه می‌آورم از شر پراکندگی.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سی و یکم تیر ۱۴۰۱ساعت 23:23 | 

مولای من سلام

این روزها تصویری از افلاک میان مردم دست به دست می‌شود. تلسکوپ جیمز وب تصاویری را منتشر کرده زمین در آن مُشرِف به نیستی است! حق بدهید که انگشت حیرت بر دهان مردمان باشد و بپرسند و برپسم که چرا آن روز که سوال عرب‌های بادیه نشین، تارهای ریش جداعلی – علی بن ابی‌طالب – بود دسترسی داشتند به ولی کاملی همچون شما و اجداد مطهرتان و امروز سوال‌ها به وسعت افلاک است بگوییم عهد غیبت رسیده!؟

بر سوال محقر، ولی معظّم بفرستند و بر سوال‌های بزرگ، جنابتان را مستور بخواهند. چرا!؟ که ظلم فراگیر شود تا وقت ظهور رسد؟ کدام آفریدگاری مخلوق را به مقصد ظلم راهی می‌کند؟ آیا جهان امروز به سوی ظلمت می‌رود؟ جنگ‌ها، جنایت‌ها، کشتارها و تضییع حقوق آدمیان که در قرون وسطی بیشتر بوده است تا امروز. به کدامین استدلال بگوییم در مسیر ظلمیم؟ عجب اینکه ظلم متکی به ایمان وسعت بیشتری دارد در قیاس به ظلم متکی به انسان. آنکه برای تقرب سر می‌برد، لیبرال دموکرات نیست بلکه داعشی مسلمان است. آنکه زن و کودک و پیر و جوان را آواره کرده، آفریقایی بت پرست نیست بلکه یهود مومن به خدای موسی است.

آقای من

هرچه پیشتر می‌روم وسعت سوال بیشتر می‌شود، آنچنان که پاسخ‌هایی که سالها با آن قانع بودم دیگر برایم قانع کننده نیست. در میان رهروان و مومنان‌تان گویی سخن تازه‌ای نمی‌جوشد و سالهاست به بازگویی حرف کهنه سرگرمند. به کم، سیراب شده‌اند و آنانی که رسیده‌اند متکی به شهود صحبت می‌کنند و نه برهان. محتاج باورم و تمنای ارشاد دارم. خدای را به شهادت می‌گیرم که بنای طغیان ندارم و راه را به قصد انکار طی نمی‌کنم و خدای را شاهد می‌گیرم که اگر به یقین نرسم، زبان را به تمجید وهم خود باز نخواهم کرد. مرا به تصدیق و یقین هدایت فرمایید. جمعه پانصد و بیست و سوم را به تمنا پایان می‌برم.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ساعت 23:36 |