مولای من سلام
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
گویی دورادور صدای چکاچک شمشیرهایی قیام را میشنوم. شمشیرهایی نه مفاهیم را خواهد شکافت و سرانجام کعبه را از بتهای کنونی تطهیر خواهد کرد. که خوش فرمود حافظ جان:
یارم چو قدح به دست گیرد ... بازار بتان شکست گیرد
در پاش فتادهام به زاری ... آیا بود آنکه دست گیرد...
نبرد از آنجا آغاز میشود که شما را چون قرآن بر نیزه، پوشش رجس خویش کنند و در این وادی کسی بی ولی نیست. اینطور نیست که صرفاً یکسوی ماجرا متکی به ولی باشد بلکه منازعه میان ولایت نور و ولایت طاغوت است. أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
عجب که اهل طاغوت سابقا اهل نور بودند. یعنی بیخبر نیستند از حظ و طعم نور بلکه چون تاریکی را پیشه خود کردهاند از نور به ظلمت اخراج خواهند شد و ای داد ... و ای داد ... عجب خسران بزرگی است که طعم نور را چشیده باشی اما به سمت ظلمت اخراج شوی.
آقای من
جمعه پانصد و شانزدهم در میانه عزا و تلخی و تنگنای مردمان سرزمین به سرانجام رسید به تاریخ جمعه ششم خرداد سال یک و شما را دست به دامانم که مبادا فکر و کلام راه به خطا ببرد که خطای خود به کنار و خطای دیگرانی که متاثر خواهند شد را نمیشود به سادگی جبران کرد. در یکی از این دو صف خواهیم بود لاجرم. در تبعیت ولایت طاغوت و بدعت و یا در صراط ولایت نور.