503
مولای من سلام
جمعه پانصد و سوم مقارن با ششم ماه آخر از سال صفر است.
ای چراغ راه
در روشنای القائات جنابتان چنین دانستم که اقل معنای سکوت این است که آدمی زبان از سخن با غیر بسته باشد اما اعلی درجه سکوت آن است که آدمی از گفتگو با خود زبان ببندد. از آن پس است که بجای اینکه قلب تلمبار وهم «من» باشد، مخاطب «فهم» هستی خواهد شد. در واقع مقام مخاطب بودن، رزقی است که به اهل سکوت ارزانی خواهد شد. لذا اینکه به ظاهر کسی بگوید ساکت است و سخن نمیگوید تا آنگاه که در نفس خود مشغول هیاهوی با خویش است به مقام راستین سکوت نرسیده.
شاید این مقام را از جاده «توجه» بتوان رسید. آنجا که شدت و عظمت حضور «دیگری» فرض شود، «من» را مجال گفتن نیست. همانند کسی که در مجلسی با حضور بزرگتر، به ادب ساکت میماند تا حرف بشنود و فرق است میان کسی که از حضور بزرگتر باخبر است با کسی که نیست و تازه این تمرین برای من ِمبتدی است که همچنان در مقام دوئیت میان خود و او پرسه میزنم. آقاجان ... مرا در سکوت مدد فرمایید