| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

رسیدم به جمعه چهارصد و نود و ششم. چهارم جمادی‌الثانی و هفدهم دی ماه سال صفر. حسرت دارم برای توفیق از کف رفته و جمع سالهای دور به مناسبت این ایام. عجب داغی است بر جان ِجداعلی جناب علی. بی‌فاطمه شدن بزرگترین مصیبتی است که یک مرد می‌توانست با آن روبرو شود. فاطمه را داشتن و دیگر نداشتن مانند فروافتادن از بالاترین قله هستی است. به گمانم قرعه دردترین درد بر مردترین مرد افتاده است.

جناب جان

آجرک الله. صبر ببارد بر شما. از آن صبر که جناب مولی‌الموحدین را تاب بخشید بر فراق فاطمه بر شما روزی باد که عمر مدید در میانه غم و رنج به منزله ریاضت ناتمام است و روزه بی‌افطار. از آن سیلاب صبر اگر قطره‌ای بر من روزی کنید قدردان بخشش شمایم. خدا می‌داند و اهلش می‌دانند که سیزده سال است چه غربت سنگینی بر سینه دارم و شب‌ها را به زخمی سحر می‌کنم. بنا دارم در حفره گور، به اله‌العالمین بگویم که آغوشم بگیر. من تنهابه‌گوری را در دنیا چشیده‌ام.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه هفدهم دی ۱۴۰۰ساعت 23:12 |