| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

489

مولای من سلام

معتمد خرمندان و بزرگان یک شهر بودن اتفاق شعف آفرینی است. حتی اگر این اعتماد به زحمت ختم شود و چنین باشد که هرکس دچار گرفتاری یا مشکلی است از به این فرد معتمد حواله شده باشد. معتمد کسی است که اهل نظر، عمد بر عمود داشتن او دارند. بیرقی است که برافراشته‌اند تا در هیاهوی میدان، راه گم نشود.

آقاجان

اگر رخصت باشد این که مراجعه مردم به سوی این بنده می‌افتد را دلالت بدانم بر آنکه معتمد شمایم، گویی مرهمی بر بی‌تابی جانم نهاده می‌شود. گاهی ذهنم تاب ندارد انبوه پیام و پیغام را. با خودم می‌گویم یک من ِبی دار و دسته و خدم و حشم چه می‌توانم بکنم در برابر خواسته‌ها و تقاضاها؟ بعد می‌بینم گره در همان «یک من» دیدن است. متصدی بانک هرگز در پرداخت وجوه و عملیات روزمره دلنگران نیست که مبادا جیبش تهی شود چون اگر خرجی دارد از جیب خودش نیست. اگر باور به آنجا برسد که هر دستی که به جیب می‌بریم در جیب شماست نه جیب خودمان، آنوقت خیلی چیزها متفاوت می‌شود

حضرت ِمعلم

امروز که بیست و هشتم آبان سال صفر بود، چهارصد و هشتاد و نهمین هفته به سرآمد. اگر صلاح بدانید، قدمی بردارم که سفره وسیع‌تر شود که به گمانم می‌شود از نو ساخت و گسترده‌تر از قبل بود. صلاح را در تسهیل راه می‌یابم. اگر راه هموار شد و همت من افزون، حمل بر این میکنم که اذن شماست و اگر راه به گره افتاد، گوش‌ تیزتر میکنم تا دریابم آنجا که باید باشم کجاست

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۰ساعت 23:50 |