354
مولای من سلام ...
میدانی آقاجان؟ کمتر جایی است که مانند اینجا، کارم به کار کسی نیست. نه سودای آنکه کسی بخواند و نه تقلایی که کسی بداند. مشقم را میگذارم در صندوقی که وعده فرمودید بی پاسخ نخواهد ماند. چند هفته دیگر، وارد میشوم در آخرین سال از دهه اول جمعه نویسی. نمیدانم کدام عاشقی به معشوق خویش یک دهه، بی وقفه و منظم نامه داده. اما حتما اگر روزی در تاریخ چنین تجربهای باشد، هیچ مخاطبی بی پاسخ ماندن نامه را روا نمیداند.
حضرت امان
اینکه بفرمایید همین نامه نیز به اذن است و در واقع مجال و جان و عمر نوشتن نیز مرحمتی آستان رب است، بی تردید کلام متین و بر حقی است. اما آقاجان ِمن، اینجا که بر بساط برهان بنا نیست. ایمان به شخص معین ِغایب که صدها سال در پرده پوشیدگی است، بیبرهانترین باوری است که من درتوشه خود دارم و تعمدا این باور را بر دیده نگاهداشتم چون ایمان چیزی در گستره غیب است و من به شما مومنم.
اما جانا ... جواب نیامد
قدردان تمام مرحمتهای پیدا و پنهانم. اما نامه عینی را به جواب غیبی پاسخ نمیدهند. آن که سرمشق نوشتن گفته، آنکه کار را به عیان حواله داده، رواست که پاسخ را به کتمان حواله کند؟ اگر این وادی به بی پاسخی ختم شود، شهر باید خبر دار شود که راهی که فلانی رفت بی جواب ماند. اگر زین پس کسی سودای جواب دارد، راه دیگری برود. و صد البته هزار وعده ز خوبان ... همه را وفا کنند.
حضرت راه
این سلسله مولود محرم است. ما را از محرم بهره مند بخواهید.