مولای من سلام
دقایق نخستین جمعه چهارصد و چهل و هفتم است و خواب به چشمانم نمیآید. بر حق زیستن در میان سفره ظلم مانند عبور دادن نوعروسی با پیراهن سفید از میان لجنزار است. اما ظلم چیست بجز حق ِمقید؟ آن کس که حق را مقید به خود ببیند، ظالم است. کسی که حق را در احاطه خود بداند، حق را نشناخته. حقیقت ِحق آن چیزی است که ما در احاطه اوییم. پس سهم هریک از ما، قطره ای از اقیانوس است. ظلم، ناتوانی در داوری میان حق ها و ناکامی در حل تعارضهاست.
آقاجان
کاش روزی باشد که محقق ِحق باشم آنچنان که حق را در جان ِخود محقق کنم و خود را در حق مستغرق. جمعه، بیست و هشتم خرداد و سال صفر است و دستمان به دامانت. دستمان به دامانت. دستمان به دامانت ... آنچه نمیدانیم، میدانی. آنچه نمیتوانیم، میتوانی.
لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در جمعه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۰ساعت 4:3
|