مولای من سلام ...
جمعه چهارصد و چهلم، نخستین جمعه از چهل و یک سالگی است. برنامه های مراقبه به سختی پیش میرود. سعی دارم که باور نکنم اما به واقع توان جسمی و روانی تحلیل میرود. فیالجمله قابل مقایسه با آدم بیست سال قبل و ده سال قبل نیستم. همچنان به ارزیابی سابق از خودم برنامه ها را مینویسم اما در انجامش به مشقت دچار میشوم.
یادم هست استادی میگفت این غفلت خلایق است که دندان افتاده در دوره کهولت را به مصنوعی تلافی میکنند و بعدهم باور میکنند که دیگر دندان دارند. بی خبر که دندان خبر از کهولت هاضمه میدهد و فرض که دندان را مصنوعی چاره کردیم، معده و روده که مصنوعی ندارد
موضوع پذیرش ضعف و یا رخوت نیست بلکه گویی قوه از سویی به سوی دیگر رفته است. نیازمند این هستم که خود جدیدم را بشناسم و متناسب با آن مشارطه کنم. گویی خودشناسی همواره نیازمند ترمیم با نوشناسی و از نو مرورکردن خویشتن است. این مشق به تاریخ دهم اردیبهشت از سال صفر قلمی شد. خودم را با تمام ضعف هایم به شما می سپارم و از رب العالمین استعانت می جویم