مولای من سلام
حرکت، سیر قهرقرایی ندارد. پخته خام نمیشود. رسیده، کال نمیشود. مومن، بیایمان نمیشود. اگر آنکس که ایمان آورده، بتواند بیایمان شود یعنی سیرقهرقرایی رخ داده. حرکت از سمت وجود به عدم نمیرود بلکه باید از سمت وجود به عدم برود. حال اگر این مقدمات درست است، شیطان چطور رانده شد؟ اگر نمیشود راه رفته را بازگشت، اگر مخلصین از لغزش در امانند، شیطان چطور لغزید؟ فرض که بگوییم شیطان به ایمان نرسیده بود. اگر رسیده بود نمیلغزید. با آیه يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ چه کنیم آقاجان؟ خروج از نور به سمت ظلمت، حرکت قهرقرایی هست یا نیست؟
حضرت جان
دلم میخواهد، دنیا باشد، من باشم، آرام باشد همه چیز و من رمق و توان و فرصت داشته باشم تا فکر کنم. در ذره ذره هستی، فکر کنم. فکر در کلمات، فکر در حروف، فکر در اعداد، فکر در مصوّتها، فکر در تمام آنچیزهایی که خواندهام و از آن گذشتهام به این وهم که بلد شدم و حالا که باز میگردم به عقب میبینم که نابلدم. زیستن را دوست دارم اما چه کنم که گاهی بشریّتم تمام میشود. بار دنیا را نمیشود تا ابد کشید. کاش پس از این هم مجال فهمیدن باشد. مجال چشیدن هستی باشد. گرسنهایم اقا. گرفتار ِاین قاطبه گنجشک روزی شدیم اما گرسنهایم.
یا مربی ...
کاش میدانستیم، الله لفظی هم تراز دیگر لفظها نیست. اینطور نیست که چنان که گفته میشود ابر، در، دیوار، پیاز، نان، یک واژه دیگر هم داریم که میگوییم الله. مگر لفظ نباید بازتاب تصویری در ذهن باشد. چه تصویر داریم از «او» که به لفظ خطابش کنیم؟ دو قدم راه آمده ام و میدانم هزارهزارباقی است اما هرچه پیشتر میروم همه چیز «هو» میشود و از لفظ تهی. کجاست عاقبت این صراط آقاجان؟ ما را از آن مزهها که به ابن عربی چشاندید، بهره مند کنید آقا. لقمه را باید چون او برداشت. چرب و وسیع