| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

پنجم دی‌ماه یکهزار و سیصد و نود و نه.

جمعه چهارصد و بیست و دوم.

مصادف با میلاد جناب مسیح.

مانند بسیاری از سالهای قبل که روز میلاد مسیح، بر سقف خانه‌مان برف می‌بارید، اینبار نیز خانه‌مان سپید شد. نمی‌دانم چرا چنان که باید آداب ِادب خدمت ایشان را به عمل نیاورده‌ام. زاده عصر تفرقه بودن، این مصائب راهم دارد. انگار که باورمان شده است که جنابشان نبیّ ِدیگرانند و نه نبی ِما.

جناب ِصاحب

در خودم نشسته بودم و به قرآن می‌اندیشیدم. گویی نردبانی است که نازل شده تا به مدد آن انسان صاعد شود. و اما آیا برهمه به یک میزان نازل است؟ یعنی اگر تنزل، طیف باشد و دارای مراتب؛ آیا همه باید انزل و نازلترین وجه ممکن را درک کنند یا مانند تمام دیگر موجودات هستی، این تنزل نیز شدت و ضعف دارد؟ اگر انسان، صاعد باشد پس باید در رجوع به آیات تعالی بگیرد و انسان تعالی یافته باید وجوه دیگری از آیات را بنگرد.

و اما دیگر چیزی که این هفته در ذهنم می‌جوشید، ظهور ِفُرادا بود. اینکه غیب، بر اهل طریق ظهور فردی دارد و هرچه راه پیموده شود، چیزهایی از غیب به شهود بدل می‌شود پس ناشدنی نیست اگر امیدوار به ظهور فردی باشیم. و حقیقت ِظهور، ظهور ِمعناست. والا آن طایفه عامی که در روزگاران نیاکان جنابتان در خدمت ایشان می‌زیستند اما ثمری نداشتند را باید بهره‌مند از ظهور دانست حال که ایشان نیز بعضا گرفتار غیبت بودند. عکس این قضیه نیز صادق است. آن که چشمش از تمثال و تجسد محروم باشد اما بر معنا محرم شود، حظی از ظهور برده.

ما را بر این حظ، مستحق بفرمایید  

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه پنجم دی ۱۳۹۹ساعت 23:54 |