| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

هفته‌ای که گذشت، به نشاط سپری نشد. در حقیقت ِنشاط و چیستی و منشاء آن معطلم. سرم از کلمات سنگینی می‌کند. تراز زندگی برهم خورده و جای چیزهایی با کتاب پر می‌شود که علی القاعده کتاب در آن راهگشا نیست. در دو حال سرگردانم، نخست آنکه راه رسیدن به تعادل را نمی‌دانم و  دوم نیز آنچه را که میدانم؛ نمی‌توانم.

آقاجان

تنهایی عجیبی است. مستمع بسیار است اما هم صحبت نه. برای گفتن از اندیشه نعمت شنونده روزی شده اما در عواطف و احساسات و فروخورده‌ها، راهی چاه ِسکوتم. نمیدانم نقص از کجاست. دوستی‌ها مبتذل است یا من در کشف دوست ناتوانم. شاید هم نه این  نه آن، رنج ِزیستن در این سرزمین چنان است که مانده‌ها، غوطه ور مشکلات خویشند و رفته‌ها دور از دسترس

حضرت ِامان

در مساله اخلاق نیز حیرانم. رعایت اخلاق، منتهی می‌شود به سرکوب. خواستنی‌های زیادی را باید نخواهی تا اخلاقی زیستن به آن تعریف که رایج است محقق شود. سپس این سرکوبها، یاس و خشم می‌زاید و ابراز هریک از اینها می‌شود معصیت بزرگ ناامیدی و غضب. گویی برای صیانت از اخلاق به بداخلاقی بزرگتری مبتلا می‌شویم. علی الاصول اگر ادراک صحیحی از اخلاق داشتیم باید جامعه‌ای بشاش و در صلح ساخته می‌شد. محصول نشانگر انحراف ِ طریق است.

یا سیدی ...

جمعه چهارصد و پانزدهم به سر آمد. مقارن با شانزدهم آبان نود و نه. پنجشنبه‌ای که گذشت، خشت نخستین درس و بحثی گذاشته شد که اسباب دلگرمی است اگر به عنایت شما، بشود آنچه که باید.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه شانزدهم آبان ۱۳۹۹ساعت 22:57 |