| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

نیمه ربیع و جمعه چهارصد و چهاردهم. مقارن با نهم آبان نود و نه. المنة‌الله که به دامان شما آویخته‌ایم. انعمت علیهم بودن ذومراتب است. کاسه با کاسه فرق دارد. اما پیمانه تقسیم در دستان شماست. گویی هرچیزی را بدنی است و هر باطنی را جسدی و باید تمامی معنا و باطن هستی در کسی یا کسانی متجسد باشد و آن کس انسان است و مصداق اتم انسان کامل.

آقای ِمن

معترفم که تمام علوم نظری، مقدمات است. یعنی نه فقط مقدمات ِعلوم نظری بلکه موخرات ِعلوم نظری هم مقدمات است. آن کس که در بحث و فحص و کتاب و کاغذ و حرف گفتن و شنفتن به غایت رسیده باشد، هنوز در بدایت است. راه را کسی رفته که رفته. هزارسال نقشه خوانی هم سنگ با یک قدم برداشتن به سمت مقصد نیست.

حضرت ِجان

من تمنای به به و چه چه این و آن ندارم. گیرم که لفظ خریدار داشته باشد و حرف به تشویق ختم شود. اما شوق نه رسیدن به تشویق که رسیدن به تماشاست. پیش از این مشق گفته‌ام که کسی تاب ظهور انسان ِکامل دارد که مقدمتا تاب ِظهور خود ناقصش را داشته باشد. من کجا تاب دارم که تمام پوشیدگی و کتمانم برملا شود؟ در خودم می‌نگرم و می‌یابم که راه باقی است و راه بلندی نیز باقی است.

جناب نجات

اگر نبود اطمینان به دست ِنگاهدارنده و امان دهنده جنابتان، این چنین در اعماق بازکوبیدن و دوباره ساختن معقولات نمی‌تاختم که غواصی در این اعماق، مجالی نیست که بی ریسمان ِاطمینان بشود طی کرد. کاش قبل از آنکه عمر به سر رسد، به سر رسیده باشیم.

نفس‌های مردمان روزگارمان تنگ است. تنگ ِبیماری و رنج و گرفتاری. بیماری، بیماری ِغریبی است. دردی که پیشگیری‌اش آگاهی است و آگاهی داروی کم یابی است. کاش به دعای شما، رب مهربان، بر ضعیف داشته شدگی‌مان رحم کند.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه نهم آبان ۱۳۹۹ساعت 22:41 |