| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

کاروان رمضان به منزل واپسین رسیده است. سیصد و نود و یکمین جمعه مقارن است با دوم خردادماه نود و نه و آخرین جمعه از رمضان و فردا پایان ماهی است که روزه نه تنها دهان بستن از طعام بود بلکه قدم گذاشتن به بیرون از خانه نیز بر پرهیزها افزوده شده است. امروز پایان سومین ماه از خانه مانی من است و نود روز در این مربع مفروش، سپری شده است.

جناب مربی

دوست دارم که فراغتم مدام باشد اما میدانم که شرط شاگردی، گوش به فرمان بودن است. اگر به روی نیمکت بخواهی، چشم و اگر به میانه میدان بخواهی، چشم. اگر در کلاس درس بخواهی چشم، اگر در میز ریاست بخواهی، چشم. اگر در علن و ابراز بخواهی چشم، اگر در خفا و پنهان بخواهی، چشم. باید در هر نفس به جنابتان اقتدا کرد و شرط عقل آن است که راهنما، آن کسی باشد که بر راه اشراف بیشتری دارد.

یا پناه

به شما پناه می برم از تردید. گاهی نمی‌دانم کدام سو اگر بروم شیطان است و کدام سو رحمان.  در توجیه هر دو سوی ماجرا به یک میزان جمله و مساله در ذهن دارم اما حقیقت را نمی دانم چون غایت را نمی بینم. به گمانم در تردیدها ناگزیریم از سپردن. مانند ناوخدایی که بادبان افراشته اما به هرحال حرکت موقوف به باد است و باد نَفَس اراده رب. تا او در نای ِجان ما چه دمیده باشد. ای کاش به لطف شما، قدم در راهی که سوی خطاست، سد شود. ای کاش به لطف شما، دل بر هرآنچه ناصواب است بی میل شود.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه دوم خرداد ۱۳۹۹ساعت 3:42 |