مولای من سلام ...
شتاب عمر از اعداد نامهها هویداست، سیصد و چهل و هشتمین جمعه مقارن با جمعه نخست مردادماه سال نود و هشت هم گذشت. مشقهایم آبادتر از هفته گذشته است، به کارهای بیشتری رسیدم و کمتر از برنامهها جا ماندم.
آقای ِ من
ناممکن است کسی از ضمیر و قلب خویش شما را خواسته باشد و از جانب شما سفیری یا طریقی روزیاش نشود. آنانکه نخواستهاند، مشمول نظر شما هستند چه رسد به آنهایی که خواسته باشند. راه رسیدن به شما، راه عمل است. به قول دوستی که میگفت به نظرتان اگر خود جناب مولا در برابر چشمانتان هویدا شود و مشمول لطف مستقیم هم قرار بگیرید، بار عمل برداشته میشود؟ باز هم راه همین است، باید همت بر عبادت داشت و زنگار از خلوت شست
حضرت پناه
ای داد از تکثر، ای داد از تفرقه ذهن، ای داد از عدم تمرکز. کسی دنیا بخواهد باید با تمرکز بخواهد، کسی عقبا بخواهد باید با تمرکز بخواهد. از ذهن متلاشی، هیچ آبی گرم نخواهد شد. ارادهای که همزمان معطوف به ده مقصد است، به هیچ مقصدی نمیرسد.
بعد در تمرکز هم این مهم است که نقطه توجه کجا باشد. بنده خدایی می گفت بیست سال است که صبح تا شب را سپری میکنیم در پی یک لقمه نان! بعد پرسیدم خب، بعد اینهمه زحمت الان در چه حالی هستی؟ گفت هشتمان گروی نهمان هست! یعنی نقطه تمرکز را بر پول تنظیم کرده، به همان پول هم نرسیده! اما همچنان برهمان راه اصرار دارد
جان ِمن
مشکلات متعددند و اگر بخواهیم در پی مشکلات باشیم، تکه تکه میشویم اما مشکلگشا واحد است و میتوان با تمرکز و توحید به یک نقطه متوجه بود. همه آنچه که در زندگی ما را میفشارد پنجه اوست. به جد مشغول پرهیز از تفرقه و تمرکز در امور هستم و به مددتان امیدوار