مولای من سلام ...
هر اثری در این هستی، از هستیآفرین است. اثر از او می جوشد و در شبکه توزیع هستی، میان مخلوقات دست به دست می شود و هستی به هست خود ادامه میدهد. در میان آدمیان، هرکه به میزانی که از جناب او دارد، موثر است. یکی به زیبایی، یکی به لطافت، یکی به قدرت، یکی به علم، یکی به مهربانی و همه اینها خصایص اوست
آقای ِجانم
در این شبکه توزیع، برگی موی رگ هستند، برخی رگ، برخی شاهرگ. بر اساس وسعت وجودی، اثر آدمها در هستی متفاوت است و شعاع تابش یکسان نیست. به همین سبب در کتاب الله آمده است که بعضهم علی بعض. ساختار عالم اینگونه است که از مویرگ میخواهد تا شاهرگ. اگر آفریدگار در آناتومی خلقت یکی را مویرگ خواسته و دیگری را بیش از آن سرشته آن اسباب تفاخر نیست که هرکس به هرآنچه که گماشته شده باید بهترین ِخود باشد
حضرت بابا
اینها همه مقدمه است تا برسد به واویلای ِماجرا. لخته در مویرگ شاید به هیچ کجایی برنخورد و چه بسیار مویرگهایی که پاره می شوند و از بین می روند اما بدن مختل نمی شود. لخته در رگ اما کار را دشوار میکند و لخته در شاهرگ، مرگ است. هرچه وسعت پیدا کنیم، لخته در ما کشنده تر است و لخته همانطور که از نامش پیداست، یعنی لَختی و تعلل. لخته یعنی اجتماع یافتن در اکنون بجای جاری بودن. لخته یعنی تعلق و گره و امان از لخته
جناب ِپناه
در این جمعه سیصد و هجدهم مقارن با هفتم دی ماه نود و هفت اقرار میکنم که حق است که خامی چون مرا به مقامی راه نمیدهند که آدمی تا آن زمان که لخته پذیر است، نمی تواند از مقام مویرگ بالاتر رود. به مداومت و استقامت است که می شود تا شاهرگ شدن پیش رفت و پناه می بریم به شما از وقفه و لخته