حضرت حبیب
آقای ِ تنهای ِ من
سلام
دومین جمعه نویسی سال یکهزار و سیصد و نود و شش یعنی جمعه دویست و بیست و هفتم، مقارن است با نخستین روزهای رجب، ایامتان پربار و دعایتان در حق این بندگان مستجاب
حضرت حبیب
یا ارباب
با کمال ادب و خاکساری، سخنم کوتاه است. در مکتب شما آموخته ام که قلم حق به گزاف و تملق و نوشتن ما فوق باور و شعار بی قلب، مبتلا نمی شود. فاش و مفصل نمیگویم که مبادا گوشه ناخنم به صورت توحید کسی بگیرد و خط بر صیقل عامیانه اش بیفتد. فقط حضرت آقا ارشاد بفرمایید این چه روزه بی افطاری است که حضرت پرودرگار مقدر فرموده؟
اگر باید بی چرا رفت، ولو نافهمیده، بفرمایید تا کورمال کورمال طی کنیم. اینکه «در طریقت هرچه پیش سالک آید خیراوست» جای خود. مساله خیر و شر و خوب و بد نیست. اگر آدم نادان و نفهم هم میتواند سالک باشد، بسم الله و ما محضرتان هستیم. اگر فهم شرط سلوک است، بنده این تقدیر را نمیفهمم. ان شالله فهم نصیب شد، محضر بندگان خدا هم عرض خواهم داشت والا بنده دکلمه نویس نیستم که قافیه و ردیف را جور کنم تا متن خوش خوان تحویل کسی بدهم.
حسام الدین خاک پای شماست، بندگی بی شهود رقاصی کلمات است. از ما زبان بازی بی فهم نخواستهاید. از بنده که آدم زاده ام هیچ، از ریگ کف بیابان هم دعای «هدایت» مستجاب است. والسلام علیک یا مولای