محضر آقای ِ عزیزمان ... تقدیم ِ سلام
جمعه دویست و هفتم مقارن افتاده است با بیست و یکم آبان سال یکهزار و سیصد و نود و پنج. انگار هنوز جمله «پاییز رسید» در سرمان جا نیفتاده بود که حالا باید بگوییم از نیمه گذشت. اگر از احوال ما پرسید، که گویی در تنور را باز کرده اید. از پخته تا سوخته، گفتنی داریم!
نمی دانم دنیا در نظرم خار شده یا ادعای «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» چندان دل از ما نمی برد از بس به در بسته دخیل بستهایم که هر روز به روز ، آرزوهایم نظیر یخ به آفتاب مانده، آب می شود. دیگر به یک خنده از ته دل هم قانعیم اگر سرشت هستی بهم نخورد!
حکایت ِ غریبی است که جناب پروردگار بفرمایند من نزدیک هستم ... آنگاه که مرا بخوانند اجابت میکنم. بعد طایفهای از مردم هرچه می خوانند گویی با دیوار به مناجات نشسته اند ... دریغ از اجابت. بعد ربانیون آستین همت بالا بزنند که آبروی خدا را بخرند و راه به جایی نبرند الا آنکه عجیب ترین تفاسیر را از «دعا» و «اجابت» ارائه کنند و آخر الامر بشود اینکه «هرچه او کند اجابت است» ... یعنی اگر خواست نقد ... اگر خواست نسیه ... اگر خواست آنچه تو خواستی ... آگر نخواست آنچه خودش خواسته ... اگر هم اینها به دلت ننشست، پس شرایط دعا را آنچنان غلیظ می کنند که النهایه دو نتیجه بیشتر باقی نمی ماند ...
اول : اجابت همانی است که خدا دلش میخواهد
دوم : دعا آنچنان تشریفات دارد که از عهده عوام بر نمی آید
بعد هم کسی پیدا نشود که جرات کند بپرسد آخر این گونه دعا و آنگونه اجابت دیگر چه تفاخری دارد که خداوندگار بخواهد خود را به آن معرفی کند. گویی بفرماید من آنچنان خودخواه هستم که هرچه خودم بخواهم انجام میدهم و تو آنچنان ذلیلی که دستت به دامن من برای استدعا نمی رسد ... ! آیا چنین ربی می تواند بگوید « فَإِنِّی قَرِیبٌ » !؟ این گونه خدا را می توان گفت «رحمن الرحیم»؟
آقا جان
حل مشکل بفرمایید ...
آن سوی مساله هم قبول که خدایی که هرچه بگویی اطاعت کند که دیگر معبود نیست بلکه خود عبد است و اگر بنا باشد خدا در برابر انسان زانوی عبودیت بزند که آدمها یکدیگر را می بلعند ... یعنی خدایان متکثر و عبد واحد! این نیز نمی شود. اما باز هم توجیه بر دعای بی استجابت نیست.
این قبیل حرفها که بفرمایند هیچ احدی در برابر پروردگار استحقاق ندارد و هرچه هست از باب لطف است و فیض برای ساکت کردن مدعی خوب است اما برای تسلی عاشق ِ ناکام افاقه ندارد. از این جواب ها و تفاسیر ممکن است «سکوت» حاصل شود اما «تسکین» بر نمی آید ... من تمنای تسکین دارم !
جناب ِ امام
من را مبتلا به ایمان های محض ِ تکلیف و عبادتهای کاسب کارانه و تبعیت از سر حُمق نخواهید. اینهمه مسلمانی ِ بی طعم به چه کار آید؟ خوانش هایی از ایمان که بوی گند می دهند و چون بر زبان جاری می شوند هیچ حلاوتی به مستمع نمیرسد الا حرارت ِ دوزخ. کفر شرف دارد به این ایمان ها ... لااقل کافر در آبادی دنیا اهتمام می ورزد چون به همین ایمان دارد اما مومنین کال دنیا را فرو می گذارند به طمع آخرتی که وهم است. حسام الدین، مومن به ایمان ِ طرب انگیز است ... خداوندگاری که شب داشته باشد ، آغوش داشته باشد ، اجابتش کنی و اجابتت کنند ... خداوندگاری که بشود گاهی با او به شکایت سخن گفت که تو چه الهی هستی که در تکلیف بر ما ، بر اول وقت تاکید داری و در تکلیف بر خودت، دست دست میکنی؟ این چه اجابت کردن است که حاجت عجوزه می شود تا تو داماد ِ اجابتت را بالغ کنی !
أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ